-تو حق نداری به جای من تصمیم بگیری!بس نیست؟ من خودم یه آدمم و قدرت تصمیم یری دارم!هر روز فقط به امید زنده موندن می گذره!هر لحظه دلم می برزه که اینبار که میره بازم می بینمش یا نه! اگر بلایی سرش بیاد!اگر بر نگرده چی! کافیه ! من دیگه نمی تونم!
ژولیت فر...
🎵: speechless - noami Scott 🐈⬛You can listen on Telegram channel : Eunoiabook
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
(داستان از نگاه ناشناس)
"من دوربین های خونشون رو نگاه کردم، یه درب مخفی اون پشت بوته ها هست، کارمون رو ساده می کنه" من گفتم وقتی توی دوربین جای درب رو به نیکولاس نشون دادم.
"از کجا فهمیدی؟" نیک پرسید اون کلافه بود وقتی فهمید صاحب اون خونه موتورشو پنچر کرده.منم باید برای ماشینم اسم بگذارم یعنی چه اسمی می تونه خوب باشه ؟
"به لطف ژولیت!اون واقع به نظر به درد بخور میاد"
"تو تقریبا داری اونو اِستاک می کنی!واقعا حال بهم زنه!"(یعنی اونو زیر نظر میگیری و دنبال می کنی)
"مگه این ایده ی تو نبود؟"یکی از ابروهامو بالا دادم.
"چرا ولی نگفتم که دختترو ۲۴ ساعت نگاه کنی! مخصوصا وقتی باعث شدی گربم برای بار هزارم پنچر شه"
"اتفاقی نیفتاده که ...." اون انگشتش رو برای تهدید بالا آورد و من خندیدم! نیکولاس بهترین دوستمه و برای همین از حرص خوردنش لذت می برم!
"نیک قرار توی کافی شاپ برگ برنده ی ماست! تو باید قبول کنی ! کیفشو بردار تا همه اطلاعاتش رو برداریم"
"تو یه عوضی ای !ولی باشه!" اون با خنده پوفی کشید و خودشو روی مبل انداخت
"می دونم عزیزم می دونم"
•————————• (داستان از نگاه ژولیت)
«ژولیت متاسفم عزیزم متاسفم!» بابا سرشو بین دستاش گرفته بود و گریه می کرد. «چیشده بابایی؟»من پرسیدم. «من نتونستم از مامان مراقبت کنم متاسفم عزیزم» اون مدام عین دیوونه ها تکرار می کرد
«مامان چیزیش شده؟» «ما مامانو از دست دادیم...»
با جیغ از خواب بلند شدم. بازم کابوس ... اشکامو پاک کردم و گوشیمو روشن کردم ۶:۳۰ دقیقه صبح ...
می دونم که دیگه خوابم نمی بره برای همین دست و صورتم رو شستم و یه قلم و کاغذ برداشتم و شروع کردم به کشیدن چهره ی مامانم؛ نمی خواستم که چهرشو بعد از ۷ سال یادم بره. من هر بار کابوس می بینم اونو نقاشی می کنم، اینکار ارومم می کنه.