~•23〰️

24 10 3
                                    

🎵: Jinx - DNCE
〰️You can listen on Telegram channel :
Eunoiabook

🎵: Jinx - DNCE〰️You can listen on Telegram channel :Eunoiabook

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

(داستان از نگاه نیکولاس)

ژولیت گفت که با نورا قراره شنا کنه و من داشتم تمام تلاشمو می کردم که به این موضوع اهمیت ندم ولی نمیشد ...

نفسم رو کلافه بیرون دادم. باید با سم درباره کارمون حرف بزنیم. همه چیز طبق برنامه داره پیش می ره حتی این سفر ! ما قرار بود چند روز از شهر دور شیم تا کسی بهمون شک نکنه،توی این فرصت آلیس یه فایل دیگه رو در مورد اون میراث فرهنگی های فروخته شده برای پلیس بفرسته، باید ادامه بدیم. من می دونستم که اون دختر کارشو خوب انجام می ده! در حقیقت پیدا کردن اون فایل ها واقعا سخت بود.

"نیکو می خوای چیکار کنی؟"

"واقعیتش تا الان این بازی کثیف رو پیش رفتیم دیگه نمیشه عقب کشید "من صادقانه گفتم.

"تو فکرشو می کردی که الان توی براندو باشی و با پیتر هم خونه بشی؟"اون خندید چون می دونست منو پیتر خیلی متفاوتیم و اون منو عصبی می کنه !

"می دونم یه سری جاها گند زدیم ولی تا الان بدم پیش نرفتیم "

درسته ما دقیقا قصد نداشتیم که با بچه ها زندگی کنیم. ولی خب باید اعتراف کنم که از کنار ژولیت بودن لذت می بردم هر چند من تونسته بود حسمو برای شش ماه و بیشتر کنترل کنم چون قرار نیست چیزی بین ما به وجود بیاد و من تلاشمو می کنم !
ولی خب ... دوست های خوبی پیدا کرده بودیم!

"ولی خیلی داره طول می کشه ببین نیکو کی بهت گفتم هر چی بیشتر طول بکشه راحت تر گیرمون میندازن حالا آب بیار و حوض پر کن واقعا فکر کردی گیرمون بیارن یه بزن بزنه ؟!"

"نه خب ج*مون می دن "

"قطعا آفرین ! "

"ولی من می خوام انتقام بگیرم . اون سالی که اعضای خانوادم رو به کشتن دادن و بابامو نابود کردن همشون دست داشتن و من نمی تونم تحمل کنم که اونا توی عشق و حال باشن در حالی که قصرشون از خون ساخته شده برام مهم نیست چه بلایی سرم بیاد"

Eunoia Donde viven las historias. Descúbrelo ahora