🎵: Recovering - Célin Dion
♟️You can listen on Telegram channel :
Eunoiabook(داستان از نگاه ژولیت)
چشم هام رو به زور باز کردم، حس بهتری داشتم. حداقل دیگه خوابم نمی اومد اطراف اتاق نگاه کردم یادم نمیاد بعد بیمارستان به جز چند بار بیداری چه اتفاقاتی افتاد .
یه دختر جوون بامو های نارنجی و چشم های سبز خوش رنگ وارد اتاق شد یه پیرهن چهار خونه آبی خاکستری با شلوار جین پوشیده بود .
"سلام ژولیت بالاخره بیدار شدی "اون با یه لبخند ازم استقبال کرد ولی من عین بچه های دوساله ازش دوری کردم. می ترسیدم بلایی سرم بیاره .سرم توی دستم رو چک کرد و گفت:
"من آلیسم دکترت لازم نیس نگران باشی تو خیلی قوی هستی ! و از پس خوب شدن بر اومدی!"سعی کردم به قسمت دوم جملش توجه نکنم
" چی بهم تزریق کردن ؟" صدام از ته چاه در می اومد .
اون با چشم های غمگین بهم نگاه کرد طوری که انگار مقصره"اوه اون یه نوع از مواد مخدر بود ..."
اون کوتاه جواب داد .می دونستم قضیه بیشتر از این هاست .لبم رو خیس کردم و منتظر شدم تا بره...و بعدش به دیوار رو به روی اتاق خیره شدم .
مرگ ماریا ،اون رم ،اون سازمان، حماقت من ،دزدیده شدنم ،اون آزار ها،تزریق ،خفه شدن ،بیماری و خواب ممتد برام زیادی بود!
زندگیم شبیه یک تابع سرسره ای*می مونه اول صاف و بعد با شیب می خورم زمین و باید امید وار باشم دوباره همه چیز معمولی باشه .
فک کنم مدتی طول بکشه تا برگردم به همونی که بودم دوباره یه ژولیت مقاوم بسازم ولی بازم بر می گردم ! من سخت تر از این هم گذروندم!
"وای تو بیدار شدی!!!"نگاهم رو از روی دیوار به نورا کشیدم که با ذوق و چشم های اشکی نگام می کرد فقط تونستم سرم رو تکون بدم. اون دختر قلب مهربونی داره درست مثل پیت.
"پیتر !" اون پیتر رو صدا کرد و پیتر سریع اومد داخل اتاق. نگاهش به چشم های خسته ی من خورد و نفس اش رو عمیق بیرون داد. اومد سمتم و منو اروم تو بغلش کشید طوری که یه جسم شکستنی ام .
محکم منو نگه داشته بود و می گفت :
"ژولیت منو تا مرز سکته بردی فکر کردم از دستت دادم؟ می دونی من نسبت بهت حس مسئولیت می کنم، مامانم، مامانتو خیلی دوست داشت و همیشه بهم میگفت که باید مراقبت باشم! عین برادر بزرگ ترت ! لعنتی من واقعا ترسیده بودم که از دستت بدم!"
DU LIEST GERADE
Eunoia
Romantik-تو حق نداری به جای من تصمیم بگیری!بس نیست؟ من خودم یه آدمم و قدرت تصمیم یری دارم!هر روز فقط به امید زنده موندن می گذره!هر لحظه دلم می برزه که اینبار که میره بازم می بینمش یا نه! اگر بلایی سرش بیاد!اگر بر نگرده چی! کافیه ! من دیگه نمی تونم! ژولیت فر...