(Vol 4 : Nicoliet)
🎵: Let me down slowly - Alec Benjamin
🖤You can listen on Telegram channel :
Eunoiabook"ژولیت برو بیرون ! برو تا زورت نکردم ! خواهش می کنم برو "اون داد زد من این چهره رو ازش ندیده بودم . ترسیدم . صدای شکستن قلبم شنیدم .لبم رو گاز گرفتم،شاید باید برم ؟...
نه ! اون تو بدترین شرایط منو تنها نگذاشت مهم نیست چقدر غرورم می شکنه ... من نمی تونم تنهاش بگذارم.چون بعدش خودم رو بابتش سرزنش می کنم .
"خوب گوش کن اقای سانچز من هیچ جایی نمی رم پس بهتره با این وضعیت ساکت بمونی قبل از اینکه خودم ساکتت کنم"سرش داد زدم .امیدوارم اِل صدامون رو نشنیده باشه.انگار توانایی مقاومت نداشت یه جورایی هم انگار توقع نداشت که به حرفش نکنم و نرم شایدم می خواست بمونم .فقط بی حال و عصبی نگاهم کرد.گوشی رو دراوردم و سریع زنگ زدم به آلیس.
"آلیس! کجایی ؟ خوبی میشه بیای ؟ نیک چاقو خورده !"
-چی؟!اون گفت. از بس هل بودم نفهمیدم چطوری بگم.
"لطفا سریع خودتو برسون"
"شت! لعنت بهت ! اممم ژولیت من یکم ممکنه دیر برسم"
"چی ؟"
"تا برسم باید زخمشو پانسمان کنی"
"من بلد نیستم..."
"روی زخمش با یه پارچه فشار بده طوری که خون ریزی نداشته باشه و بعد یکم ضد عفونی کننده بریز روش و با گاز استریل ببند یه آرام بخش هم از توی کشو سوم میزم می تونی برداری بهش بدی. من خودمو می رسونم"
آب دهنم رو قورت دادم ،منو چه به پزشکی اخه .... یه پارچه ی تمیز برداشتم و روی زخمش رو با دستم نگه داشتم .خیره و بی حرف نگاهم می کرد حرفی نمی زد . چرا انقدر قویه؟ چرا هیچی نمی گه ؟چرا خیره نگاهم می کنه؟چرا زخمیه ؟انقدر چرا های مختلفی توی ذهنم بود که نمی دونستم اول دنبال جواب کدومش بگردم .بین همه ی اون سوال ها یکیشو انتخاب کردم و با بغض پرسیدم "تو حالت خوبه ؟"
أنت تقرأ
Eunoia
عاطفية-تو حق نداری به جای من تصمیم بگیری!بس نیست؟ من خودم یه آدمم و قدرت تصمیم یری دارم!هر روز فقط به امید زنده موندن می گذره!هر لحظه دلم می برزه که اینبار که میره بازم می بینمش یا نه! اگر بلایی سرش بیاد!اگر بر نگرده چی! کافیه ! من دیگه نمی تونم! ژولیت فر...