~•17♟️

29 11 1
                                        

🎵: Sad Emotional Piano - DS Productions
🐈‍⬛You can listen on Telegram channel :
Eunoiabook

🎵: Sad Emotional Piano - DS Productions🐈‍⬛You can listen on Telegram channel :Eunoiabook

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

(داستان از نگاه ژولیت)

تار می دیدم . تنم سرد سرد بود مطمئنم می لرزیدم . من حتی خداحافظیم رو با دنیا کرده بودم اما انگار دنیا نگذاشت من برم انگار هنوز عذاب هایی که کشیدم کافی نبوده . با وجود سرما من داشتم می سوختم! داروی مخدری که بهم تزریق کرده بودند! اثرش هیچ جوری نمی رفت حتی بعد از یه مدت مردن اون عوضی گفت که اثرش نمیره ! داشتم از داخل آتیش می گرفتم .

"ن.ی.ک." منقطع و به زور گفتم . نمی دونم چرا اسم اون رو به زبون آوردم.چشمام رو چند بار روی هم فشار دادم یکم دیدم بهتر شد اما تاثیر چندانی نداشت دور و برم رو نگاه کردم و با اینکه دیدم تار بود... شناختمش اون همون مرد سیاه پوش بود...دوباره نجاتم داد . چرا ؟

اون منو نگاه می کرد اما من چیزی ازش نمی تونستم ببینم . اون با همه ی لباس های تیره و سیاهی که پوشیده بود یه نور بود تو تاریک مطلق ای که امشب تجربه کردم . اون چه تضاد مسخره ای!

چند بار سرفه کردم سینم می سوخت. یه حسی بهم می گفت یه بلایی سرم آوردن .حس پوچ بودن دارم .حس می کنم یه پوسته ی خالیه بی روحم.

"چرا... نجاتم دادی ؟" صدام بخاطر جیغ هایی که زده بودم خیلی خش دار شده بود .‌طوری که خودمم مطمئن نبودم این صدا مال منه اون حرفی نزد فقط بلند شد و پشتش رو به من کرد‌ و‌ هودیش رو درآورد.

گرمه ولی دارم می لرزم اون زیر هودیش یه تیشرت آستین بلند مشکی پوشی پوشیده بود نقاب روی صورتش رو بر نداشت اما حداقل متوجه موهای قهوه ایش شدم که شبیه مو های نیک بود. لباسش رو ،روی من انداخت .شاید دارم توهم می زنم.

ازش ممنون بودم که یه چیزی برای پوشیدن بهم داد.روی زمین لباسش رو پوشیدم و دستم رو به زانوم گرفتم تا بلند شم .هودیش تا زانوم می رسید . به محض بلند شدنم سرم گیج رفت و زیر پام خالی شد داشتم می افتادم که با دست های محکمش کمرم رو گرفت.چقدر حس دست هاش آشنا بود! شاید توهم زدم! تاثیر داروهاست!

Eunoia Donde viven las historias. Descúbrelo ahora