-تو حق نداری به جای من تصمیم بگیری!بس نیست؟ من خودم یه آدمم و قدرت تصمیم یری دارم!هر روز فقط به امید زنده موندن می گذره!هر لحظه دلم می برزه که اینبار که میره بازم می بینمش یا نه! اگر بلایی سرش بیاد!اگر بر نگرده چی! کافیه ! من دیگه نمی تونم!
ژولیت فر...
🎵: Worry about you - Ivy 〰️You can listen on Telegram channel : Eunoiabook
Rất tiếc! Hình ảnh này không tuân theo hướng dẫn nội dung. Để tiếp tục đăng tải, vui lòng xóa hoặc tải lên một hình ảnh khác.
"هعی ژولیت پاشو !لنگ ظهره!!! " سعی کردم چشمامو که انگار با چسب دو قول چسبونده بودنشون باز کنم اما نه ! اصلا موفقیت آمیز نبود.
نیکولاس کارلوس سانچز لعنت خدا بهت که دیشب نگذاشتی پلک روی هم بگذارم!خوابم میااااد! با مظلومیت چشام رو باز کردم و به ال گفتم "صبح بخیر"
"ظهر بخیر!" اون گفت و بعد ادامه داد "بریم خرید ؟" نیک تو اتاق نبود. یعنی کی رفته؟
"برا چی ؟" خداییش منی که دیشب نخوابیدم الان حوصله راه رفتن توی مرکز خرید رو دارم؟
"درواقع من می خوام واسه پیتر یه هدیه بخرم اون همیشه برای من هدیه می خره و من ...من نمی خوام حس کنه من حاضر نیستم براش این کار رو بکنم "
"ولی تو بارداری باید استراحت کنی ؟" چشام رو چرخوندم و بلند شدم صورتم رو شستم.شاید بیشتر دنبال بهونه برای نجات خودم بودم.
"خب چون نینی دارم دلیل نمیشه که همش یه جا بشینم باسن درد شدم پیتر به اندازه کافی بهم می گه بشینم تورو خدا تو شروع نکن "
همون طور که صورتم رو با حوله خشک می کردم با دهن کجی گفتم " پیت منو می کشه ها" اون به من یه لبخند گشاد زد و باعث شد چشمام رو دوباره بپچرخونم و بخندم یه تیشرت سفید گشاد ساده و یه شلوار جین پوشیدم و کانورس هام رو هم سفید انتخاب کردم ."بچه ها کجان؟" پرسیدم
"سم و نیک که صبح زود رفتن اصلا معلوم نیست این دوتا دارن چیکار می کنن آلیس هم سر کاره .پیتر هم ... خب پیتر همرفت پیش باباش تا بگه من باردارم . به هر حال من مادر وارث اون هام و خب اگه بازم پدرش قبول نکنه ... " لبش جویید و ادامه داد" استرس دارم"
"مهم نیست درست میشه بیا بریم " یه چیز سرپایی خوردم و رفتیم .کاش وقت می کردم یه سر به کمپینم بزنم .رفتیم تو پاساژ و اِل شروع کرد به انتخاب کردن لباس ها و همزمان از من نظر می خواست