~•40🖤

30 10 9
                                    

🎵: If the World Was Ending - JP Saxe
🖤You can listen on Telegram channel :
Eunoiabook

🎵: If the World Was Ending - JP Saxe🖤You can listen on Telegram channel :Eunoiabook

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

توی آغوشش خودم رو برای لحظه ای کوتاه غرق کردم. می خواستم بهش بگم متاسفم .می خواستم بهش بگم دلم براش تنگ شده بود ،ممنونم که اومدی اما فقط بغلش کردم. تلخ گفت:

"تو عادت داری خودت رو توی درد سر بندازی، پرنسسا؟"با شرم و بغض لبخند زدم .

"فکر کنم "دست هاش رو روی شونه ام گذاشت و به چشمام نگاه کرد .لباس مشکی نایت لایت رو پوشیده بود.هنوز برام این لباسش عجیب بود.

"می خوای از روی سقف بپریم ؟ "درست مثل دفعه ی اول ! سرم رو به معنی باشه تکون دادم .هیجان و ذوق شیرینی توی قلب رنج دیدم جوونه زد . دلم می خواست بهش بگم که اون درست می گفت یا اینکه بهش بگم تصمیم دارم فردریک رو بکشم ولی به جای گفتن حجم نفرتی که توی وجودم به وجود اومده بود اجازه دادم جوونه های دلتنگی اون وجودم رو  پاک کنه .

دستم رو گرفت و شروع کردیم به دویدن . انگار این سرنوشت ماست . با این که مشکلاتم زیاد بودن اما بازم خندیدم .حس اینکه باد موهام رو توی صورتم می ریخت واقعا لذت بخش بود .

نمی فهممش به جای اینکه بایسته و با اونا مبارزه کنه داره با من فرار می کنه و عین خل ها می خنده طوری که انگار نه انگار یه مشت قاتل روانی دنبالمونن. دستم رو فشار داد و سمت کوچه ی کشید."از دیوار بالا رفتنت چطور شده؟ "

نمی دونم چی باعث شده بود که کل نگرانی و ناراحتی رو کنار گذاشتیم و فقط از کنار هم بودن لذت می بریم. خنده ی ریز و کوتاهی کردم .کمکم کرد از دیوار بالا برم .

پشت بوم هایی رو انتخاب می کرد که فاصلشون خیلی کمه یا اگه زیاد بود اون یه تیکه رو از پله های ساختمون پایین می اومدیم و باز فرار می کردیم . می دونم شاید هر آدم عاقلی بود به وجود عقلمون شک می کرد ولی من الان با وجود ناراحتی ای که  توی قلبم داشت شاد بودم. برای خودمم تضاد عجیبی بود. واقعا از اینکه مادرم و ماریا بی گناه توسط یه هیولا کشته شده بودن قلبم داشت از خشم اتیش می گرفت طوری می خواستم فردریک رو زنده زنده آتیش بزنم!

Eunoia Donde viven las historias. Descúbrelo ahora