-تو حق نداری به جای من تصمیم بگیری!بس نیست؟ من خودم یه آدمم و قدرت تصمیم یری دارم!هر روز فقط به امید زنده موندن می گذره!هر لحظه دلم می برزه که اینبار که میره بازم می بینمش یا نه! اگر بلایی سرش بیاد!اگر بر نگرده چی! کافیه ! من دیگه نمی تونم!
ژولیت فر...
🎵: My stupid heart-walk off the Earth 🖤You can listen on Telegram channel : Eunoiabook
¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.
یه پامو روی اون یکی انداخته بودم و کلافه تکون می دادم.فیلم کمدی بود ولی من اخم کرده بودم.شاید بخاطر این که نیکولاس کارلوس سانچز به جای اینکه روی جایی که براش درست کرده بودم بشینه رفت و کنار آلیس نشست و دستش رو دور گردن آلیس حلقه کرد.انقدر احمق بودم که تا الان هیچ چیز نفهمیده بودم!
واقعا کور بودم !چقدر نفهم بودم ! دوست داشتم خودمو به رگ بار فحش ببندم. چیزی که برای خودم ساختم یه حباب پوچ و تو خالی بود! من چرا فکر می کردم دختر مورد علاقه ی نیکم ؟ صرفا چون کمکم کرد حالم خوب شه ؟ شاید از این همه مدت از روی ترحم بوده و من کور بودم؟
ولی چرا خواست پیشم بخوابه ؟ چرا بغلم می کنه و طوری رفتار می کنه که من خاصم ؟ولی دلش پیش آلیسه! دلم می خواست بالا بیارم من فقط با کتک زدنش دلم آروم میشد!
اومد توی زندگیم منو تغییر داد و حالا فهمیدم که همه چیز توهم من بوده ؟! پس لعنتی برای چی ربان مامانتو به موهام بستی؟! برای چی بوسیدیم؟!کاش می تونستم از آلیس بدم بیاد . مثل همه رمان ها دختر بد داستان بشم که به عشقش نمی رسه ولی دل هم نمی کنه و عذاب می ده ولی تمام تنفرم فقط از احمقیت خودم بود من احمقم !!
اگه می دونستم دوست داشتن یه آدم انقدر دردناکه هیچ وقت قبولش نمی کردم.اگه میدونستم اون شبی که گفت فقط همین امشب بگذار آرامش بگیرم به جای اینکه اجازه بدم کنارم بخوابه توی دهنش می زدم تا این طوری ازم سو استفاده نکنه.
تقصیر اونا نیست ...من احمقم .بغض دردناکی راه گلوم بسته بود . الان اگه نرم از اینجا جلوی همه می بارم . بدون اینکه کسی بفهمه بلند شدم .نمی خواستم فیلمشون رو خراب کنم رفتم تو اتاقم میا اونجا خوابش برده بود.
هق هق خفه ای از گلوم خارج شد . من نمی خواستم اون دختر بچه بیدار بشه.
حق نداشت بوسم کنه حق نداشت کنارم بخوابه حق نداشت حال مریضم خوب کنه حق نداشت حالمو خوب کنه حق نداشت دنیامو ببینه اون روزی که اصرار داشت بخندونتم ! اون روزی که صورتمو آرایش کرد اون روزی که منو برد پیش بابام تمام وقتایی که بهم می گفت خوشگل! اون لعنتی حق نداشت!