🎵 : The loneliest-måneskin
🐈⬛You can listen on Telegram channel :
Eunoiabookعمو اخم هاش توی هم بود و داشت فکر می کرد. من استرس داشتم و از اینکه باید باهاش رودررو بشم متنفرم .مطمئنم به من فکر نمی کنه به سود مالی که ممکنه براش رقم بخوره یا نه فکر می کنه .
"باشه "
اون جواب داد وقتی من براش کلی توضیح دادم که من از پسری به اسم نیکولاس خوشم میاد و اون از یک به شدت پولداره که می تونه بودجه ی حذب رو افزایش بده.
در واقع اون اول درخواستمو رد کرد اما من بهش قول دادم اگه خوشش نیومد با پیتر برم بیرون.بماند که تقریبا داشت دعوامون میشد.خونه کاملا تمیز شده بود و قشنگ معلوم بود عمو می خواد تمیزی و اموالش رو به رخ اون پسر بکشه. ولی خب این خونه ی منه نه اون !
راس ساعت !دقیق !نه یه ذره دیر تر نه یه ذره زود تر صدای ماشین بوگاتی ...
بوگاتی ؟ از کجا گیر اورده؟!؟قضیه چیه ؟
یعنی دزدیدتش ؟با همون لباس های شیکی که من بهش داده بودم پیاده شد و با فروتنی تمام به نگهبان جلوی در رشوه داد این همون آدمیه که من دیدم؟!یا ولیعهد یه حکومتیه؟! همه چیز درباره ی نیکولاس عجیب و غریب بود!
بسیار متین و متشخص وارد خونه شد، منو که دید چشمک زد و اومد جلو و دستم رو بوسید. خدایا من دارم پاک دیوونه می شم !
من سه بار اونو با یه رفتار کاملا متفاوت دیدم و این منو می ترسونه!عمو اتاقش بیرون اومد و نیکولاس با عموم دست داد و گفت که از آشنایی باهاش خیلی خوشبخته و یکی از طرفدار های حذبشه و من داشتم تلاش می کردم فکم رو از روی زمین جمع کنم!
فردریک که معلوم بود تعجب کرده . نشست رو مبل و از نیکولاس خواهش کرد بشینه و براش قهوه ریخت.نیک اروم می نوشید و با فردریک خوش و بش می کرد .
مطمئنا این همون آدم نیست چون اون کاملا از سیاست و اتفاق های روز خبر داشت حتی بیشتر از منی که دارم با عموم زندگی می کنم !! من کیم که اونو بشناسم ما فقط دو بار همدیگه رو قبل از این دیدار دیدیم.
VOCÊ ESTÁ LENDO
Eunoia
Romance-تو حق نداری به جای من تصمیم بگیری!بس نیست؟ من خودم یه آدمم و قدرت تصمیم یری دارم!هر روز فقط به امید زنده موندن می گذره!هر لحظه دلم می برزه که اینبار که میره بازم می بینمش یا نه! اگر بلایی سرش بیاد!اگر بر نگرده چی! کافیه ! من دیگه نمی تونم! ژولیت فر...