~•21〰️

33 10 9
                                    

(Vol 3: acknowledgement )

🎵: Don't worry be happy - Bobby McFerrin
〰️You can listen on Telegram channel :
Eunoiabook

🎵: Don't worry be happy - Bobby McFerrin〰️You can listen on Telegram channel :Eunoiabook

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

(داستان از نگاه نیکولاس)

"آلیس ازت ممنونم که این چند وقت کمکمون کردی یه توضیحی در مورد دارو بهم می دی؟"

منو اون کافی شاپ رفته بودیم.اون یکم از نوشیدنی که سفارش داده بود نوشید. "می دونی برام توضیحش سخته ...من یه مقاله در مورد تاثیر هروئین روی مغز منتشر کردم چون به این نتیجه رسیده بودم که هروئین اگر ترکیب بشه می تونه یه محصول جدیدی رو به وجود بیاره که به صورت دائمی روی مغز اثر بگذاره"

"منظورت چیه"

"من درواقع اون مقاله رو منتشر کردم که بگم مصرف و تولید این ماده ی جدید مخدر چقدر می تونه خطرناک بشه، من پادزهرشم پیدا کرده بودم یعنی چیزی که تو تزریق می کنی و هر موقع به خوای خودت خوبش می کنی ..."

"خب؟"

"دو هفته بعد از منتشر کردن این مقاله با من تماس گرفته شد و بهم گفتن که تو دانشجوی نمونه شدی و بخاطر این دولت می خواد تورو توی یه آزمایشگاه خصوصی استخدام کنه و من اون لحظه فکر می کردم چقدر خوشبختم! چه جایگاه ویژه ای دارم!من مامان بابامو توی تصادف از دست داده بودم و باید مخارج خواهر کوچیکمو در میاوردم و واقعا به اون شغل نیاز داشتم."

"وقتی رفتی اونجا چی شد؟" سم تمام مکالمون رو می شنید. توی گوشم گفت "این هم خونه ای جدیدی که آوردی (منظورش آلیس) نیاد نصفه شب به من چیزی تزریق کنه!"

اون شوخی کرد و من سعی کردم جلوی خندمو بگیرم. من محبور شدم آلیس و خواهرشو ببرم به آپارتمان منو سم. منظورم اینکه من اون قدر پول نداشتم جای دیگه ای رو براشون آماده کنم که امن باشه پس اونا پیش سم می مونن.البته فعلا!

"اونجا از من خواستن که اون دارو رو تولید کنم من اول در خواستشون رو رد کردم منظورم اینکه از اول من می خواستم آگاهی بدم که اون دارو مصرف نشه و اگر شد پادزهرشو معرفی کردم هدف این بود ولی اونا از من خواستن تولید انبوه کنم."

Eunoia Donde viven las historias. Descúbrelo ahora