~•35🖤

20 10 4
                                    

🎵: Infinity- one direction
🖤You can listen on Telegram channel :
Eunoiabook

🎵: Infinity- one direction 🖤You can listen on Telegram channel :Eunoiabook

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.

چشمام رو با درد خفیفی باز کردم . اطراف اتاق رو با نگاه از نظر گذروندم . چشمم خورد به نیک که چشم هاش رو بسته بود .یه سرم به دست من وصل کرده بودن .بی حوصله و‌کلافه ،سرم رو اروم از دستم کندم .

دستم رو لای موهای بهم ریختم بردم تا صافشون کنم .‌اتاق نا آشنا بود ... فکر کنم توی یه خونه مانندی هستیم... یه اشک از گوشه ی چشمم پایین افتاد و بالشت سفید زیر سرم رو خیس کرد ... صورتش رنگ پریده بود ...

بی رمق نشستم . حسی که داشتم حس یه جسم سرد و بی روح بود .همه چیز عین تیکه های پازل داشت توی ذهنم چیده میشد و بهم می فهموند که چقدر احمقم.

حالا می فهمیدم ...
چرا وقتی نجاتم می داد باهام حرف نزد ...
چرا نجاتم می داد ...
چرا غیبش می زد ...
همه ای چرا ها رو ... الان می فهمیدم ...
من یه توضیح طلب داشتم .برای همه ی این دروغ ها یه توضیح می خواستم !
اشکام دونه دونه پایین ریخت ...
بلند شدم...با احتیاط بیرون رفتم ...

"ژولیت بیدار شدی ؟"پیتر پرسید. نباید نگرانش کنم ... اشکام رو سریع پاک کردم
"حالت خوبه؟" دوباره پرسید و من با لبخند زورکی سرم رو تکون دادم.زیر چشم های ال هم سیاه شده بود معلوم بود دیشب رو تا صبح بیدار بوده.

"تورو خدا تو بگو چی شده ... دق کردم از نگرانی پیتر همش جواب سر بالا بهم میده .... مطمئن ام بخاطر بچه می گه ...‌من می دونم دروغه "

"باشه بعد بهت می گم الان باید با ...با سم حرف بزنم " پیداش کردم . اینجا یه خونه ویلایی بود که فکر کنم‌ اجاره کرده بودن...

خونه ی ویلایی پنجاه متر بود . کلا یه اتاق کوچیک و یه آشپزخونه و سالن داشت. داخل سالن تجهیزات پیشرفته ی ویدیو و الکترونیکی قرار داشت که الان می دونستم برای سم بود

سم روی چمن ها ی حیاط پشتی خوابیده بود و دستش رو روی پیشونیش گذاشته بود. رفتم تو حیاط .کنارش نشستم . و خیلی بی روح گفتم "تو کی هستی سم‌ اسکات ؟"

Eunoia Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang