~•16♟️

32 11 6
                                    

خلاصه ی قسمت قبل: ژولیت ربوده شده و بهش مواد مخدر تزریق میشه تابتونه.اعتراف کنه که مدرک دیگه ای دستش هست یا نه و اونو می اندازن توی حوض تا غرق بشه

🎵: Say something- a great big world
♟️You can listen on Telegram channel :
Eunoiaboo

🎵: Say something- a great big world ♟️You can listen on Telegram channel :Eunoiaboo

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

(داستان از نگاه نیک)

سم ردیاب ژولیت رو فعال کرد و از روی کامپیوتر اونو پیدا کرد یه خونه ی متروکه ۱۰۰ کیلومتر خارج شهر باید عجله می کردم نباید وقت رو از دست می دادم.

"هعی کجا میری ؟"

"میرم نجاتش بدم "

"نیک قراره ما این نبود"

"ری**م توی اون قرار باید نجاتش بدم !"

اون عصبی گفت:
"باشه! خبر مرگت کی بهم میرسه راحت شم" اون عصبی فریاد زد.

می دونم جدی نمی گه پس سخت نگرفتم . واقعا هم راست میگه من مدام از هدفمون دور میشم . الان چند روزه هیچ رسیدگی بهش نشده . همه چیز خیلی استرس آور شده بود.ما خیلی راحت می تونستیم کشته بشیم!

سمت کمد سَموئل رفتم و از تو کمد کیسه مشکی ای رو برداشتم .در کیسه رو باز کردم . یه نقاب سیاه یه هودی و تفنگ و چند تا خشاب پر از گلوله توش بود . هودی سیاهم رو تنم کردم و نقابم رو زدم تفنگم رو پر کردم و توی جیبم گذاشتم .

اغتشاشگر خارجی وارد میشود !مرتیکه احمق !مال حروم خور به من میگه اغتشاشگر خارجی نمی دونم مرد سیاه پوش این دیگه چه چرتو پرتایین.

پایین رفتم تو پارکینگ . سوار گربه ی سیاه رنگم (موتورم) شدم و کلاه کاسکتم رو روی سرم گذاشتم . وقتی به این فکر می کنم که تا چه حد به ژولیت دروغ گفتم حالم از خودم بهم می خوره . هیچ چیز طوری نیست که ژولیت فکر می کنه! تنها حقیقتی که بهش گفتم اسمم بود.من نیکولاسم همین!اما از این به بعد بهش دروغ نمی گم ! فسمت می خورم!

' هندزفری تک گوشم ' رو فعال کردم ، راه افتادم و منتظر سَم شدم اون توی گوشی گفت : "بپیچ به چپ .از خیابون فلوریدای جنوبی برو پایین "

Eunoia Where stories live. Discover now