~•19♟️

27 11 6
                                    

🎵: Chess game - Michael Smorawinski
♟️You can listen on Telegram channel :
Eunoiabook

🎵: Chess game - Michael Smorawinski♟️You can listen on Telegram channel :Eunoiabook

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.

(داستان از نگاه نیکولاس)

باید ژولیت رو نجات بدم . هم حس انسان دوستانس هم احتمالا برای هدفم لازمه...نمی دونم چرا حس می کردم بیشتر از ایناست انگار دارم خودم رو قانع می کنم.خب درسته که اون واقعا زیباست ولی ما به درد هم نمی خوریم ! حداقل من اینطور فکر می کنم.من به اون آسیب می زنم، اون یه دختر با قلب پاکه!

وقتی یادم میاد که چطور بدن بیجونش رو توی دستام نگه داشته بودم قلبم به درد میاد! اون برای این دنیای خشن و بی رحم زیادی پاک به نظر میاد!من تصمیم گرفتم که با اون صادق باشم چون اون شهامتش رو بهم نشون داد با وجود اینکه می دونست خیلی خطرناکه بازم رفت و اجازه نداد مرگ ماریا بیهوده باشه...من در مورد خانوادم راحت بهش گفتم در حالی که غیر از سم هیچ کس نمی دونست.

بابام با فرمانده های ارشد دوست بود و اون منو می برد اونجا و من به سخت ترین روش های توی سن هفت یا هشت سالگی تمرین می کردم دقیقا مثل سرباز های سن بالاشون و این منو پوست کلفت کرده بود! من به رفتار های خشن عادت داشتم. اما ژولیت؟ اون مثل برگ گل می مونه !

چند ساعته جلوی آزمایشگاه وایستادم ژولیت امروز مرخص شد. پیتر گند زد! البته شاید منم تو شرایطش بودم همین کار رو می کردم .‌با بردن ژولیت به بیمارستان همه چیز سخت تر شد! من اگه می خواستم ژولیت بره بیمارستان که همون شب که نجاتش دادم می بردمش!یعنی واقعا انقدر احمق نیستم! وقتی توی بیمارستان رجیستر میشی اسمت ثبت میشه!

اونا می فهمن ژولیت زنده مونده. سموئل تمام دوربین های بیمارستان رو هک کرد و اطلاعات ژولیت رو از روی سیستم حذف کرد.من گاهی متعجب میشم که اون چطور انقدر سریع می تونه همه ی دوربین ها رو به خدمت خودش بگیره ! من پرونده ی کتبی ژولیت رو از توی بیمارستان برداشتم .

دستام‌ مشت شدن وقتی یاد تمام اتفاقات اون روز افتادم .این چند روز نتونستم از کنار ژولیت تکون بخورم می ترسیدم بخوان بهش حمله کنن یا بکشنش. ژولیت یک مدرک زنده بود! من متاسفم برای خودم که دارم از اون سؤاستفاده می کنم ! اون حتما با خودش فکر می کنه که من چقدر پسر متشخصیم اما من یه عوضی به تمام معنام! من تمام مدت از اون مراقبت کردم چون اون یه مدرک متحرکه که اگر بفهمن وجود داره می کشنش! درسته که یکم بهش اهمیت می دم اما همان طور که گفتم من خیلی وقته قید احساسات رو زدم و اینکه اون باعث میشه اعصابم خرد شه یا نگران شم یا هر حسی مثل این عصبیم می کنه!

Eunoia Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang