-تو حق نداری به جای من تصمیم بگیری!بس نیست؟ من خودم یه آدمم و قدرت تصمیم یری دارم!هر روز فقط به امید زنده موندن می گذره!هر لحظه دلم می برزه که اینبار که میره بازم می بینمش یا نه! اگر بلایی سرش بیاد!اگر بر نگرده چی! کافیه ! من دیگه نمی تونم!
ژولیت فر...
🎵: It's you - Ali Gatie 🖤You can listen on Telegram channel : Eunoiabook
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
با همه ی ناراحتیم ،سعی کردم لبخند بزنم . این تقصیر نیک یا آلیس نبود تقصیر خودم بود که فکر می کردم اگر نیک رازی رو بخواد بگه به من می گه.
روی مبل نشستم و کلافه اما با لبخند تصنعی به حرف های ال گوش می دادم .داشت با ذوق می گفت که باید یه کاری بکنیم دوباره دور هم جمع شیم .بعد از اون مسافرت تقریبا همه باهم یه جا جمع نشدیم. با اینکه همه توی یه خونه زندگی می کنیم ولی انگار چهار تا خانواده جداییم."باهمیم اما جداییم"اینم جز یکی دیگه از اون کلیشه های تلخ مسخرس .
خدای من !ال خیلی مهربونه اون و پیتر مثل مامان بابای خونه می مونن ولی گاهی خیلی حرف می زنه و من الان اصلا حوصله گوش کردن به حرفاش رو ندارم!سعی کردم گوش بدم ولی نشد!
ال داشت با ذوق برام حرف می زد ولی حالم گرفته بود گوش نمی دادم چی می گه . فکرم پیش نیکولاس رفت و درسته که نمی تونستم با ال درد و دل کنم ولی خب به خودم که می تونم بگم ...من ناراحت شدم که بقیه خیلی چیز ها از نیک می دونن و من ... من زیاد چیزی نمی دونم . حتی نمی دونم چرا زخمیه !!این در عین حال که ناراحتم میکه نگرانم می کنه.با این حال اومدن آلیس و خواهرش شب فرصت خوبی بود که فکر های ال رو درباره دورهمی عملی کنم.من مجبورم وانمود کنم که خوبم "ال "
" هومم"
"می تونین فیلم ببینیم "
"خوبه پس من غذا درست کنم وقت خوبیه که دورهمی جمع بشیم . " اون گفت
"نه من درست می کنم تو بشین جلو تلویزیون، تلویزیون نگاه کن و کمتر حرف بزن خدا کنه بچت به باباش بره وگرنه من دیگه مغزی برام نمی مونه " بهش دهن کجی کردم و اون بالشت روسمتم پرت کرد .
"بی تربیت!! منم بده یکاری بکنم خسته شدم از بس بیکار بودم تو این خونه "
"باشه یه کاری بهت می دم فعلا بشین این جا. به نظرت چی درست کنیم غیر سوپ "
