🎵: Boy friend- Selena Gomez
🐈⬛You can listen on Telegram channel :
Eunoiabook(داستان از نگاه ژولیت)
من روی تخت نسشته بودم و به نیکولاس که روبه روم قرار داشت ،خیره بودم . اون یواشکی نگهبانا رو پیچونده بود و اومده بود داخل. منم نمی تونستم بهش بگم نیاد ...ما قرارداد بستیم. حالم از بعد از ملاقات با بابام گرفته بود،برای همین دل و دماغ حرف زدن نداشتم.
اونم انگار روز سختی داشته چون اونم مثل من به دیوار زل زده بود . سکوت دل انگیزی بود. من نیک رو نمی شناسم ولی انگار که اون می دونه کی باید حرف بزنه و کی باید سکوت کنه .
"Juliette! Ouvrez la porte! "
(ژولیت! در رو باز کنید !)
تقریبا هر دو پریدیم !من با چشم های گرد شده به نیکولاس نگاه کردم !لعنتی !من نمی تونم بگذارم ماریا بفهمه چون اون پوستم رو می کنه.
"هیسسسس!باید بری قایم شی! من نمی تونم اجازه بدم ماریا بفهمه!"
"چرا؟ من دوست پسرتم ؟"
«اون اینو نمی دونه پس کاری که بهت می گم رو انجام بده!"من تقریبا تند تند و با داد خفه ای کلمات رو گفتم و سریع از سر جام بلند شدم
"چقدر هولی تو !"
"Juliette! C'est impoli de me faire rester ici!"
(ژولیت !این بی ادبانس که من رو اینجا نگه داری!)
"شت !"
به حرف نیک بی توجهی کردم و دستش گرفتم و هلش دادم داخل سرویس بهداشتی.انگشت اشارم به نشانه سکوت رو روی بینیم گذاشتم و در بستم.سریع دوییدم در رو باز کردم و یه لبخند مسخره زدم، وقتی اون داشت با عصبانیت نگام می کرد از بس عصبانی بود بدون هیچ حرفی سینی شام روی میز گذاشت و رفت.
ماریا جونم ببخشید بخدا بعدا میام نازت رو می خرم .چند دقیقه بعد رفتنش، صدای باز شدن دوش آب اومد! اون دقیقا چرا داره توی اتاق من دوش می گیره ؟!
KAMU SEDANG MEMBACA
Eunoia
Romansa-تو حق نداری به جای من تصمیم بگیری!بس نیست؟ من خودم یه آدمم و قدرت تصمیم یری دارم!هر روز فقط به امید زنده موندن می گذره!هر لحظه دلم می برزه که اینبار که میره بازم می بینمش یا نه! اگر بلایی سرش بیاد!اگر بر نگرده چی! کافیه ! من دیگه نمی تونم! ژولیت فر...