🔴PART '33'🔵

414 66 10
                                    

با بوسه ای که روی گونش نشست از عالم خواب دور شد و به دنیای واقعی برگشت...

چشم هاش رو آروم از هم فاصله داد و جونگ کوک رو دید که با لبخند بهش نگاه می کنه...

چند تا پلک گیج زد و خواست چشم هاش رو بماله که متوجه شد دستاش کنار سرش روی بالشت پین شدن و انگار جونگ کوک قصد نداشت ولش کنه...

_"چی شده اول صبح این جوری می کنی!؟"

با اخم مصنوعی پرسید اما خوب می دونست هر چیزی که به جئون جونگ کوک مربوط بشه واسش از عسل شیرین تره...

+"می خوام یکم بازی کنیم... واسه همینم ساعت 4 صبح بیدارت کردم..."

ابروهای تهیونگ بالا پریدن...

یعنی چی که می خواد بازی کنه!؟

_"چه بازی!؟"

جونگ کوک صورتشو نزدیک آورد و لباشو مماس با لبای تهیونگ قرار داد و با لحن اغواگرانه ای زمزمه کرد...

+"بازی های لذت بخش..."

و لحظه بعد لباشو روی لبای تهیونگِ گیج گذاشت و بوسه خشنی رو شروع کرد...

چطور می تونست خودش رو کنترل کنه وقتی اون پسر کنارش می خوابید و بیدار می شد!؟

چطور می تونست نخوادش وقتی اون پسر اولین عشق زندگیش بود!؟

هیچ وقت روزی رو که تهیونگ بهش بی محلی کرده بود، چون جلوی همه جیمین رو بوسیده بود، رو یادش نمی رفت...

هیچ وقت یادش نمی رفت که چطور از دل اون پسر کوچولو در آورده بود...

چطور طعم لب هاش رو نشناخته بود!؟

چطور تپش های آهنگین قلبش رو نشناخته بود!؟

وحشیانه لب های تهیونگ رو می بوسید و پسر بدون هیچ مخالفتی جواب بوسه هاش رو می داد...

با تقه ای که به در خورد هر دو با بی میلی از هم جدا شدن و جونگ کوک سمت در رفت و بازش کرد و با می هی رو به رو شد...

+"چیزی شده وروجکم!؟"

×"کوکی اوپا... می تونم پیشتون بخوابم!؟"

جونگ کوک می خواست بگه "نه برو تو تخت خودت بخواب" اما...

اون دختر با چشمای اشکیش نیاز به توجه داشت و اگه می گفت نه احتمالا دخترش ناراحت تر از الان به اتاقش برمی گشت...

This is my justice(KV)_1✔Where stories live. Discover now