🔞🔞🔞🔞🔞
کش شلوارک پسرو باز کرد و با یه حرکت درش آورد...
دستای تهیونگ رو روی کش شلوار خودش گذاشت تا اون واسش درش بیاره...
تهیونگ نیم خیز شد و شلوار و لباس زیر پسرو با هم پایین کشید...
این که کوک بهش اجازه همکاری می داد خیلی خوب بود...
اینکه می ذاشت همچین کار هایی رو انجام بده طوری بود که انگار نظرشو داره می پرسه و این واسه تهیونگ زیادی جدید و البته جذاب بود...
همونطور که روی پسر خم می شد با کش لباس زیرش بازی می کرد...
می تونست حس کنه که داره بیطاقت می شه...
تهیونگ دستاشو نصفه روی تنش حس می کرد...
اون لباس زیر لعنتی نمی ذاشت دستای کوک رو کامل و اونطوری که می خواد حس کنه...
می دونست که می خواد بیطاقتش کنه اما واقعا به اینکارا نیازی نبود...
اون همین الانم طاقتشو از دست داده بود...
_"درش بیار کوک...ل...لطفا..."
لبخندی از رضایت رو لبای پسر نقش بست...
لبای پسر زیرشو بلعید و لباس زیرشو درآورد...
محکم لبای تو دهنشو مک زد و عضو تحریک شدش رو به عضو پسر مالید که باعث ناله خفه شده تهیونگ شد...
لباشونو جدا کرد و پیشونیش رو به پیشونی پسر چسبوند...
+"می خوام امشب خودخواه بشم ته..."
تهیونگ می تونست برق لذت و خواستن رو توی نگاهش ببینه...
اصلا خاطره خوشی از خودخواهی بقیه نداشت ولی حسی بهش می گفت قرار نیست درد بکشه...
دستاشو دور گردن پسر حلقه کرد...
_"می خوای چکار کنی کوک؟"
+"کاری که امشب بیشتر از یه بار ستاره ها رو ببینی..."
تهیونگ خنده ای کرد...
از همون خنده هایی که ناخودآگاه پر از عشوه های ذاتی پسر بود...
از همون خنده هایی که کوک قسم می خورد هیچ کس دیگه ای نمی تونه به زیبایی شون بخنده...
_"اما من خسته م کوک...بیا امشب با یه بار پیش بریم..."
+"تا وقتی حال داری پیش می ریم..."
YOU ARE READING
This is my justice(KV)_1✔
Adventure[پایان یافته] [در انتظار فصل دوم] _"هنوز دوسش داری؟؟؟" +"ته...البته که...نه...من..." _"اگه دوسش داری فقط بهم بگو...با دونستنش قرار نیست ترکت کنم..." +"پس...چکار میکنی؟؟؟" _"میفهمم بودنم یه تاریخ انقضا داره..." +"فقط با مرگت میتونی بری ته...فقط با مر...