با زنگ خوردن گوشیش و دیدن اسم تهیونگ لبخندی زد و بعد از خروج از اتاق، تماس رو وصل کرد...
_چقدر زود دلت برام تنگ شد...
با شنیدن صدای خنده هاش لبخندی زد و به دیوار راهرو تکیه داد...
+زنگ زدم بهت بگم یونگی می گه نباید هوسوک رو یه لحظه هم تنها بذاریم واسه همینم شیفتی کار می کنیم که به هیچ کدوم فشار نیاد...
_ایده خوبیه...چون این پسر با سکوتش داره منو دیوونه می کنه...
جونگ کوک همون طور که به جای نامعلومی چشم غره می رفت گفت و دوباره صدای خنده ی تهیونگ رو شنید...
_کسی پیشته؟
+نه تنهام...نگران نباش حواسم هست گفته بودی فقط جلوی خودت حق دارم بلند بخندم...
جونگ کوک "خوبه"ای رو زمزمه کرد و لبخندش پررنگ تر شد...
_اون وقت کی پیش جیمین می مونه؟
+قرار شد موقتا بریم عمارت اونا بمونیم...
_خوبه...پس ساعت ده می بینمت...
+ساعت ده می بینمت...فعلا...
تهیونگ با لبخند گفت و خواست گوشی رو از گوشش فاصله بده که صدای جونگ کوک رو شنید...
_تهیونگ...
متعجب دوباره جواب پسر رو داد...
+بله؟
با طولانی شدن مکث پسر اخمی کرد...
+جونگ کوک؟
_دوست دارم...
با شنیدن اون حرف ناخودآگاه لبخندی روی لب هاش شکل گرفت...
ذوقی که توی وجودش ریشه زد براش حس تازگی داشت...
+منم دوست دارم عزیزم...ساعت ده می بینمت...
و با لبخندی قطع کرد...
جونگ کوک با لبخند گوشی رو پایین آورد و روی قلبش قرار داد...
اما بعد از چند لحظه به خودش اومد و فورا توی اتاق برگشت...
*کی بود که نمی تونی لبخندتو بخوری؟
هوسوک بهش تیکه انداخت و جونگ کوک متوجه شد نتونسته لبخندش رو مخفی کنه...
_تهیونگ بود...
*می دونی که بهت حسودیم می شه؟
جونگ کوک سرش رو تکون داد و آهی کشید...
_همه چیز تقصیر من بود...
با این حرف ابروهای هوسوک بالا پریدن...
*منظورت چیه؟
_اگه من پای جیمین رو به گروه مون باز نمی کردم هیچ کدوم از این اتفاقات نمی افتاد...
ESTÁS LEYENDO
This is my justice(KV)_1✔
Aventura[پایان یافته] [در انتظار فصل دوم] _"هنوز دوسش داری؟؟؟" +"ته...البته که...نه...من..." _"اگه دوسش داری فقط بهم بگو...با دونستنش قرار نیست ترکت کنم..." +"پس...چکار میکنی؟؟؟" _"میفهمم بودنم یه تاریخ انقضا داره..." +"فقط با مرگت میتونی بری ته...فقط با مر...