🔴PART '35'🔵

485 61 102
                                    

با زنگ خوردن گوشیش و دیدن اسم تهیونگ لبخندی زد و بعد از خروج از اتاق، تماس رو وصل کرد...

_چقدر زود دلت برام تنگ شد...

با شنیدن صدای خنده هاش لبخندی زد و به دیوار راهرو تکیه داد...

+زنگ زدم بهت بگم یونگی می گه نباید هوسوک رو یه لحظه هم تنها بذاریم واسه همینم شیفتی کار می کنیم که به هیچ کدوم فشار نیاد...

_ایده خوبیه...چون این پسر با سکوتش داره منو دیوونه می کنه...

جونگ کوک همون طور که به جای نامعلومی چشم غره می رفت گفت و دوباره صدای خنده ی تهیونگ رو شنید...

_کسی پیشته؟

+نه تنهام...نگران نباش حواسم هست گفته بودی فقط جلوی خودت حق دارم بلند بخندم...

جونگ کوک "خوبه"ای رو زمزمه کرد و لبخندش پررنگ تر شد...

_اون وقت کی پیش جیمین می مونه؟

+قرار شد موقتا بریم عمارت اونا بمونیم...

_خوبه...پس ساعت ده می بینمت...

+ساعت ده می بینمت...فعلا...

تهیونگ با لبخند گفت و خواست گوشی رو از گوشش فاصله بده که صدای جونگ کوک رو شنید...

_تهیونگ...

متعجب دوباره جواب پسر رو داد...

+بله؟

با طولانی شدن مکث پسر اخمی کرد...

+جونگ کوک؟

_دوست دارم...

با شنیدن اون حرف ناخودآگاه لبخندی روی لب هاش شکل گرفت...

ذوقی که توی وجودش ریشه زد براش حس تازگی داشت...

+منم دوست دارم عزیزم...ساعت ده می بینمت...

و با لبخندی قطع کرد...

جونگ کوک با لبخند گوشی رو پایین آورد و روی قلبش قرار داد...

اما بعد از چند لحظه به خودش اومد و فورا توی اتاق برگشت...

*کی بود که نمی تونی لبخندتو بخوری؟

هوسوک بهش تیکه انداخت و جونگ کوک متوجه شد نتونسته لبخندش رو مخفی کنه...

_تهیونگ بود...

*می دونی که بهت حسودیم می شه؟

جونگ کوک سرش رو تکون داد و آهی کشید...

_همه چیز تقصیر من بود...

با این حرف ابروهای هوسوک بالا پریدن...

*منظورت چیه؟

_اگه من پای جیمین رو به گروه مون باز نمی کردم هیچ کدوم از این اتفاقات نمی افتاد...

This is my justice(KV)_1✔Donde viven las historias. Descúbrelo ahora