🔴PART '2'🔵

1.1K 175 87
                                    

🔴آنچه گذشت :

_"باید چکار کنم؟"

هردو بهم خیره شدن...

+"اولین کار اینکه بهم توضیح بدی برای چی ازش میترسی؟"🔵

₪₪₪₪₪[][][][][]₪₪₪₪₪

تهیونگ آب دهنشو قورت داد و نگاهشو به نقطه نامعلومی از تخت دوخت...

_"وقتی ده سالم بود و داشتم میرفتم خونه دزدیدنم و بعدم بهم تجاوز کردن...
بعدم فیلمش رو همه جا پخش کردن...
همه یا بهم فحش میدادن یا مدام دستمالیم میکردن...
اگه اعتراض میکردم بدترشو سرم میاوردن...
هیچ وقت نتونستم بامیل خودم یه رابطه رو شروع کنم...
بعدم مامانم فهمید و سکته کرد و مُرد...
اون موقع سال آخر دبیرستان بودم...
وقتی رفتم دانشگاه اوضاعم بهتر شد..."

تمام مدت بغض داشت...

به آخر حرفاش که رسید نگاهشو به چشمای پسر بزرگتر داد...

_"دلیلم قانع کننده بود؟"

جونگ کوک رفت سمتش و بغلش کرد...

+"هی...تو حتی اگه میگفتی که حس بدی بهت دست میده هم من قانع میشدم...
اما من مثل اونا نیستم...
با هم پله پله جلو میریم...
یه هفته وقت داریم..."

سر پسر کوچک تر اومد بالا...

_چرا انقدر اصرار داری انجامش بدیم؟

+گوش کن ببین چی میگم...

همونطور که اونو تو بغلش داشت شروع به توضیح دادن نقشه شون کرد...

نقشه ای که با هرچه در توان داشتند کشیده بودن...

تا نزدیک طلوع حرف زدن و بعدم خسته تو بغل هم خوابیدن...

تهیونگ قبول کرده بود انجامش بده ولی گفته بود که اگه با زور پیش برن نمیتونه خوب نقش بازی کنه و جونگ کوک هم قبول کرد تا آخر هفته قدم به قدم پیش برن تا تهیونگ بتونه راحت تر با قضیه کنار بیاد و خودشو آماده کنه...

ساعت نزدیک 10 بود که با صدای زنگ تلفن هر دوشون بیدار شدن...

بعد از کلی گشتن گوشی جونگ کوک پیدا شد و با صدای خواب آلودش بدون چک کردن تماس گیرنده جواب داد...

+"الو؟"

÷"دقیق بگو کدوم گوری هستی؟"

با شنیدن صدای پدرش صاف نشست و اخماشو در هم کشید و تهیونگ هم به تبعیت از اون نشست و متعجب و کنجکاو بهش زل زد...

This is my justice(KV)_1✔Where stories live. Discover now