🔴PART '5'🔵

903 168 100
                                    

🔞🔞🔞🔞🔞

پسرو به دیوار کوبید و شروع کرد به بوسیدن و از زیر لباس پوستشو لمس کردن...

تهیونگ ناله میکرد و پیچ میخورد...

نمیتونست دردی که تو پایین تنه ش هستو تحمل کنه...

کوک با لمساش داشت دیوونه اش میکرد...

همونجور که شلوارش پاش بود دکمه و زیپشو باز کرد و دستشو به عضوش رسوند و شروع به لمس خودش کرد...

کوک با فهمیدن اینکه تهیونگ انقدر بی طاقت شده که داره خودشو لمس میکنه فوری دستشو از توی شلوارش بیرون آورد و با اخم به اعتراضی که به صورت ناله بیرون اومد نگاه کرد...

صورت پسر خیس عرق بود و نفساش تند...

گونه های قرمز و چشمای بسته...

+"حق نداری خودتو لمس کنی...فهمیدی؟"

_"کوک...دارم دیوونه...میشم...لطفا...بهش نیاز دارم..."

کوک بوسه سطحی رو لباش گذاشت و دستشو سمت شلوارش برد و با لباس زیرش پایین کشید و ناله تهیونگ در اومد...

خواست بهش نگاه کنه که تهیونگ چونه شو گرفت و به چشماش خیره شد...

_"نگام نکن...هرکاری میکنی نمیخوام نگام کنی...باشه؟"

کوک از تعجب حرف پسر ابروهاشو بالا انداخت...

پوزخند شیطونی زد...

+"نگران چی هستی بیبی بوی...من از این سفت تر نمیشم نترس..."

تهیونگ خنده بی جونی کرد و تصمیم گرفت نوع دیگه ای کوک رو از نگاه به بدنش منصرف کنه...

لباشونو به هم رسوند و دست کوک رو گرفت و به عضوش نزدیک کرد...

با برخورد دست کوک به عضوش ناله ای کرد که تو دهن پسر خفه شد...

جونگ کوک اما کارشو خوب انجام میداد و باعث میشد پسر از لذت نفس کم بیاره...

تصمیم گرفته بود به نظرش احترام بذاره و بهش نگاه نکنه...

بعد از چند لحظه ناخونای تهیونگ محکم تو بازوش فرو رفتن و تو دستاش ارضا شد...

ناخواسته به دستاش نگاه کرد و پاهای تهیونگ رو دید...

اینکه چقدر الان شهوتش قوی تر شده و میخواد اون پاها رو دور کمرش حلقه کنه و خودشو توش بکوبه رو نمیتونست انکار کنه...

انگار تهیونگ میدونست قراره چه اتفاقی واسه مغزش بیوفته...

_"گفتم نگاه نکن...میخوای منم تو رو راحت کنم؟"

کوک با تعجب و خجالت سرشو بالا آورد و تصمیم گرفت خودشو به دست تهیونگ بده...

تهیونگ با فهمیدن اینکه کوک موافقت کرده سریع دکمه و زیپ شلوار بیرونیشو باز کرد و اونو از پاش بیرون آورد و پسر و به دیوار کوبوند...

This is my justice(KV)_1✔Where stories live. Discover now