🔴PART '1'🔵

2.1K 234 189
                                    

سوم شخص:

*با ترس چشماشو باز کرد...

درک نمیکرد کجاست و داره چه اتفاقی میوفته...

آخرین چیزی که یادش بود این بود که داشت برمیگشت خونه که یه نفر ازش آدرس پرسیده بود و وقتی داشت بهش جواب میداد دنیا براش تاریک شده بود...

اما...

"چرا الان توی یه اتاق مثل اتاق هتل بود؟...

مگه همیشه گروگان ها رو تو یه اتاق تاریک نگه نمیدارن؟...

اصلا چرا باید اونو بگیرن؟...

مگه اونا پولدار بودن که بخوان اونو گروگان بگیرن؟...

لباساش کجان؟...

چرا دست و پاهاشو به تخت بستن؟..."

تمام اینا سؤالاتی بود که تو ذهن پسر ده ساله میچرخید...

سنش برای درک این چیزا هنوز کم بود...

با باز شدن درِ اتاق سرشو سمت در چرخوند...

سه نفر با هیکلای بزرگ وارد شدن و هرکدوم با یه نیشخند و چشمایی تشنه به پسرک برهنه ای که ستاره ای شکل به تخت بسته بودن نگاه میکردن...

یکیشون دوربین رو روی پایه اش تنظیم واون دونفرم گره های ربدوشامبرشون رو باز کردن وبعد از چند دقیقه پسر بچه داشت هوار میکشید...

گریه میکرد وجیغ میکشید...

التماس میکرد تا اینکارو باهاش نکنن اما یکی از اونا بدون آمادگی واردش شده بود و بی وقفه و بدون اینکه حتی اجازه بده اون بچه بهش عادت کنه توش ضربه میزد...

یکی دیگه مدام موهاشو میکشید و خودشو به دهنش نزدیک میکرد تا بالاخره تونست پسرو مجبور به ساک زدن کنه...حالا رسما داشت از بین میرفت و نمیتونست کاری کنه...*

با ترس چشماشو باز کرد...

درک نمیکرد کجاست و داره چه اتفاقی میوفته...

آخرین چیزی که یادش بود این بود که داشت از سرِکار برمیگشت...

امروز 'می هی' کلی اذیتش کرده بود و خسته بود و البته گرسنه...

نزدیک خونه یکی ازش آدرس پرسید و تا اومد جوابشو بده دنیا براش تاریک شد...

سناریو براش تکراری بود با این تفاوت که تو ده سالگی توی اتاق زیبایی بیدار شده بود ولی درد و خونریزی شدیدی نسیبش شد اما الان...

This is my justice(KV)_1✔Where stories live. Discover now