واقعا نمی خواست خالی بشه...
_"می دونم خیلی افتضاح بودم..."
تهیونگ گفت و سرشو روی سینه پسر گذاشت و روش دراز کشید...
هنوز تیشرتش تنش بود و این رابطه رو واسش لذت بخش تر کرده بود...
+"دیگه هیچ وقت باهات نمی خوابم ته..."
تهیونگ خنده بی حالی کرد...
_"لذت نبردی؟"
هر دو می دونستن این حرف یه دروغ بزرگه...
وگرنه کوک ارضا نمی شد...
+"اولش خیلی درد داشت... قبول دارم... اما آخرش... ته... خود بهشتو دیدم..."
تهیونگ از توصیف کوک راجب لذتش خنده دیگه ای کرد...
_"واسه همین دیگه نمی خوای باهام بخوابی؟"
+"آره...
(سر تهیونگ با این حرف بالا اومد و با دیدن لبخند کوک ناخودآگاه لبخند زد...)
چون می خوام از این به بعد همه این لذت مال من باشه..."
_"اما من نمی تونم تاپ باشم کوک... مسخره بازی در نیار... من همین الانشم دارم می میرم..."
+"تو چرا همیشه انقدر بی حالی؟ می تونم حس کنم به خاطر مریضیت نیست... تو حتی وقتی غذا می خوری هم بی حالی..."
تهیونگ لبخندی زد و دوباره سرشو روی سینه پسر گذاشت...
جونگ کوک شروع به نوازش موهای پسر کرد...
+"نمی خوای بهم بگی؟"
_"شاید بعدا بهت بگم... واسه فعلا می شه بریم دوش بگیریم؟"
جونگ کوک بعد از "البته"ای که زمزمه کرد به پهلو چرخید و خواست بلند بشه اما با موج دردی که تو کمرش پیچید داد ناخواسته ای کشید و دوباره خوابید...
تهیونگ خنده ای به وضعیت پسر کرد و خودش بلند شد...
بوسه سبکی روی لب های جونگ کوک گذاشت و سمت حموم رفت...
شیر آب رو باز کرد و کنار وان نشست...
تا پر شدن وان کنارش نشسته بود و بعد از بستن شیر آب برگشت و به جونگ کوک کمک کرد تا توی حموم بره و داخل وان بشینه...
باید اعتراف می کرد که جونگ کوک زیادی واسش سنگین بود...
چون حس می کرد کمرش داره خورد می شه...
VOCÊ ESTÁ LENDO
This is my justice(KV)_1✔
Aventura[پایان یافته] [در انتظار فصل دوم] _"هنوز دوسش داری؟؟؟" +"ته...البته که...نه...من..." _"اگه دوسش داری فقط بهم بگو...با دونستنش قرار نیست ترکت کنم..." +"پس...چکار میکنی؟؟؟" _"میفهمم بودنم یه تاریخ انقضا داره..." +"فقط با مرگت میتونی بری ته...فقط با مر...