🔴PART '23'🔵

464 95 68
                                    

واقعا نمی خواست خالی بشه...

_"می دونم خیلی افتضاح بودم..."

تهیونگ گفت و سرشو روی سینه پسر گذاشت و روش دراز کشید...

هنوز تیشرتش تنش بود و این رابطه رو واسش لذت بخش تر کرده بود...

+"دیگه هیچ وقت باهات نمی خوابم ته..."

تهیونگ خنده بی حالی کرد...

_"لذت نبردی؟"

هر دو می دونستن این حرف یه دروغ بزرگه...

وگرنه کوک ارضا نمی شد...

+"اولش خیلی درد داشت... قبول دارم... اما آخرش... ته... خود بهشتو دیدم..."

تهیونگ از توصیف کوک راجب لذتش خنده دیگه ای کرد...

_"واسه همین دیگه نمی خوای باهام بخوابی؟"

+"آره...

(سر تهیونگ با این حرف بالا اومد و با دیدن لبخند کوک ناخودآگاه لبخند زد...)

چون می خوام از این به بعد همه این لذت مال من باشه..."

_"اما من نمی تونم تاپ باشم کوک... مسخره بازی در نیار... من همین الانشم دارم می میرم..."

+"تو چرا همیشه انقدر بی حالی؟ می تونم حس کنم به خاطر مریضیت نیست... تو حتی وقتی غذا می خوری هم بی حالی..."

تهیونگ لبخندی زد و دوباره سرشو روی سینه پسر گذاشت...

جونگ کوک شروع به نوازش موهای پسر کرد...

+"نمی خوای بهم بگی؟"

_"شاید بعدا بهت بگم... واسه فعلا می شه بریم دوش بگیریم؟"

جونگ کوک بعد از "البته"ای که زمزمه کرد به پهلو چرخید و خواست بلند بشه اما با موج دردی که تو کمرش پیچید داد ناخواسته ای کشید و دوباره خوابید...

تهیونگ خنده ای به وضعیت پسر کرد و خودش بلند شد...

بوسه سبکی روی لب های جونگ کوک گذاشت و سمت حموم رفت...

شیر آب رو باز کرد و کنار وان نشست...

تا پر شدن وان کنارش نشسته بود و بعد از بستن شیر آب برگشت و به جونگ کوک کمک کرد تا توی حموم بره و داخل وان بشینه...

باید اعتراف می کرد که جونگ کوک زیادی واسش سنگین بود...

چون حس می کرد کمرش داره خورد می شه...

This is my justice(KV)_1✔Onde histórias criam vida. Descubra agora