به نظرم کل زندگی یه پروسه شناخت مزخرفه، کل زندگیت تلاش میکنی که خودت رو بشناسی، دوستات رو بشناسی، علایق و سلایقت رو بشناسی، خودت رو که شناختی تازه میرسی به دنیا...
یه دنیای مریض که میزبان یه سری موجودات مریض شده.
نمیدونم دقیقا چند نوع مرض وجود داره اما به جاش بعضی از این مریضی ها رو خیلی خوب میشناسم،
مثل مرض احساسات، مرض پوچی، مرض متفاوت بودن، یا از همه بدتر مرض فکر کردن.من به شخصه نمیتونم فکر نکنم نمیتونم دست از فکر کردن به همه چی بردارم؛ نمیتونم ذهن مریضم رو اروم کنم، نمیتونم خالیش کنم؛ اما میتونم یکم از این حس مزخرف رو خالی کنم.
مثل همیشه لباسام رو در میارم و به سمت حموم میرم، شیر اب رو باز میکنم و وسط حموم میشینم، مچ دستم رو نگاه میکنم، به خطا فرصت کمرنگ شدن نمیدم، تیغ رو برمیدارم و روی خطای قبلی میکشم، ۴ خط نسبتا عمیق، نه اونقدر عمیق که طنابی که به زندگی وصلم کرده رو ببره، اونقدر عمیق که خون بیرون بیاد و از دستم چکه کنه؛ دستم کاملا با خون پوشونده شده، با دیدن اون خطای قرمز رنگ که روی دستم جاری شدن لبخندی میزنم و بهشون خیره میشم، حس میکنم که چطور یه بخش خیلی کوچیکی از اون انرژی های منفی همراه خون از بدنم خارج میشه؛ بعد از مدتی با دست دیگم روی خط ها رو میگیرم و فشار میدم تا دیگه خونی دیده نشه.
از اینجا به بعدش خیلی مهم نیس مثل همیشه دوش میگیرم و بیرون میام، لباس میپوشم و ساعتم رو میبندم که زخما دیده نشن؛ مثل همه دفعات دیگه.
روزها همینطور معمولی و بدون خنده واقعی میگذرن؛ تا وقتی که اون فرد خاص وارد زندگیم میشه. یا بهتر بگم اون افراد خاص!
موها و چشمای قهوه ایش، همراه لبخند اطمینان بخشش، یه ترکیب فراموش نشدنی برای من بود.
ترکیبی که زندگیم رو برای همیشه عوض کرد؛ ترکیبی که باعث شد رویای بچگیم به واقعیت تبدیل شه. ولی خیلی وقتا رویاها کابوسی هستن تو قالب رویا. اما من این کابوس رو دوس داشتم...
***********
سلاممممم
خببببب اینم از چپتر اول. گایز دو سه تا چپتر اول یکم مزخرف و شاید کلیشه ایه ولی تحمل کنید چون وقتی بیوفتیم تو روند اصلی داستان جذابتر میشه.
میدونم چپترا کوتاهه و به همین دلیل تعداد چپترایی که تو هفته اپ میشه نسبتا زیاده. سو....
گایز بوک اولمه تجربه ای تو نوشتن ندارم و سعی میکنم از کلیشه ها دور بمونم و نوشتن خیلی خیلی سخته. پس لطفا حمایت کنید(ووت، کامنت، معرفی) و ایراداتم رو بهم بگید که روشون کار کنم.
و اینکه به نظرتون این چپتر از نگاه کی نوشته شده؟
YOU ARE READING
Azalea
Fanfictionشاید خالق اغازی را شروع کرد و اکنون منتظر است مخلوقش پایانی را به پایان برساند... پایانی که اکنون هم شروع شده.