Chapter21

50 10 52
                                    

Pov niall

همزمان با بلند شدن صدای هری از اتاقم بیرون اومدم و حرفای ازار دهنده اون رو نادیده گرفتم.

هری:《کامان گایز باید بریم.》

هوا هنوز تاریک بود؛
همونطور که همه سوار ماشین میشدیم لیام توضیح داد:《 راس ساعت چهار و هفت دیقه سیستم امنیتی برای دو دیقه خاموش میشه و این تمام فرصتتون برای رد شدنه! تو هواپیما مشکلی پیش نمیاد و تو شیکاگو هم دو دیقه وقت داریم که شروعش رو هری با پیامک بهتون اطلاع میده. حواستون رو جمع کنید نمیخوام تو ساده ترین جای کار گیر کنیم! کریستین، لویی شما دو تا ازدواج کردید و دارید میرید ماه عسل؛ به اسمای ویلیام و کریستینا جونز. نایل تو و هری نامزدید، جک ویلیامز و لوک رون. روبی، تو هم لیلیان ادورزی؛ منم فرد کوپر. خیلی مراقب باشید و نقشتون رو درست بازی کنید!》

با حس دست کسی رو شونم که تکون میخورد چشمام رو باز کردم.

کریستی:《هوم بیدار شدی؟ خوبه چون رسیدیم》

ماشین وایستاد و من با خستگی بدنمو کشیدم و پیاده شدم.

چمدونامون رو از تو ماشین برداشتیم.

هری:《فرودگاه یکم بالاتره. با تفاوت زمانی ده دیقه ای باید برید تو. حواستون به گوشیتون باشه به محض اینکه پیام دادم بجنبید و از گیت رد شید؛ خیلی دنبال هم نگردید؛ تو فرودگاه شیکاگو هم همینطور... بهتون پیام میدم و همون لحظه باید رد شید. بیرون تاکسی بگیرید و به ادرسی که دارید برید، اونجا همو میبینیم. سوالی نیست؟》

همه سرشونو به نشونه منفی تکون دادن.

اول از همه کریستی و لویی رفتن و بعد من با دیدن کافه کوچیکی اون سمت خیابون هری رو کشوندم و گفتم:《هری؟ میشه برام شیک بگیری؟ لطفا.》

هری:《باشه.》

رفتیم تو کافه و هری برای من شیک شکلات و برای خودش قهوه سفارش داد.

بعد گرفتن سفارشامون سمت فرودگاه راه افتادیم. هری مدام ساعتشو چک میکرد.

پرسیدم:《دیر کردیم؟》

هری:《نه، هنوز ۱۹ دیقه وقت داریم.》

وارد فرودگاه که شدیم چشمم به لویی و کریستی خورد اما بخاطر حرف هری نگاهم رو گرفتم.

بعد مدت زمانی که هری داشت کارا رو ردیف میکرد موقع رد شدن از گیت شد؛
نگران به هری نگاه کردم، چند ثانیه گذشت و با پلک زدن هری فهمیدم باید رد شم.

رد شدم و وقتی اتفاقی نیوفتاد نفسم رو راحت بیرون دادم و سمت هری رفتم که اونم به راحتی از گیت رد شده بود.

با نگرانی پرسیدم:《به بقیه پیام ندادی؟》

هری:《وقتی که چشماتو بسته بودی و از گیت رد میشدی دادم》

AzaleaTahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon