Chapter 34

59 11 14
                                    

[خلاصه چپتر قبل: رسیدن به جزیره و هری از دیاکو یه قایق و یه خونه برای جزیره اصلی خواست و بعد رفتن رستوران و هری یه کاغذ گرفت که توش نوشته بود وقتی همه خوابن چشماتو باز نگه دار]




Pov harry

با اخم چاقو رو تو دستم چرخوندم و از پنجره کلبه‌ای که دیاکو بهمون داده بود بیرونو نگاه کردم.

کلبه کلا دو تا اتاق داشت که تو یکیش زین و نایل و لویی خوابیده بودن و تو اون یکی روبی و ریستا؛ لیامم نگهبانی میداد.

با دیدن یه سایه، تو بی‌سیم لیامو صدا زدم.

لیام: (چیشده هری؟)

: (بیرون چیز مشکوکی نیست؟)

جواب داد: (نه همه چیز ساکته.)

:(اوکی.)

حدس میزدم اندرو باشه؛ این موردی بود که خودم باید بهش رسیدگی میکردم.

چاقو رو تو آستینم هل دادم و تفنگمو برداشتم.

چند دیقه بعد همون جایی بودم که سایه رو دیدم، یعنی ورودیه جنگل.

یجورایی کل جزیره یه جنگل بود و فقط بخش کوچیکیش رو مزرعه و چند تا کلبه تشکیل میداد.

کلبه ما تنها کلبه اون اطراف بود چون دیاکو نمیخواست نزدیک گیاهاش باشیم.

چراغ قوه رو روشن کردم و با احتیاط وارد جنگل شدم؛

نورو همه جا میچرخوندم اما هیچ چیز قابل توجهی به چشمم نمی‌خورد.

نمیدونم چقد گذشت و چقد تو جنگل پیش رفتم که یه تیر از چند سانتیم گذشت و به درخت رو به رو خورد که باعث شد سریع بچرخم و به جایی که تیر ازش اومده شلیک کنم.

نور رو بالا و بین شاخه‌های درختا چرخوندم ولی هیچکس دیده نمیشد.

کلافه سمت تیر رفتم ولی یهو زیر پام خالی شد و درد بدی تو شونم پیچید.







                      ________________

Pov liam

با خستگی خمیازه کشیدم و رفتم که شیفتو به روبی تحویل بدم.

از هری صدایی نمیومد، احتمالا بالاخره رفته یکم استراحت کنه.

روبی پشت در منتظر بود و بدون هیچ حرفی بی‌سیم رو گرفت و رفت.

بطری آب‌ رو از یخچال کوچیک کلبه برداشتم و سر کشیدم ولی صدای گرفته نایل که چند قدمیم وایساده بود باعث شد به سرفه بیوفتم.

:(هی پسر چرا یهویی ظاهر میشی! چیزی شده؟ چرا بیداری؟)

نایل بی‌توجه به حرفام با بغض پرسید:( هری کجاست؟)

با تعجب به چهره ترسیدش نگاه کردم و گفتم:(نمیدونم فکر کنم خوابیده.)

نایل:(کجا؟ اونا بهش اسیب میزنن!)

AzaleaTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang