خیانت احتمالا ی چیزی تو مایه های افکار آشفته و ذهن مریض بکهیونه.
اون روزا از خود صبح که می ره سر کار تا شب که بر می گرده فقط و فقط به "پارک چانیول"،
آسیبی که "پارک چانیول" بهش زده،
غم و غصه های یه عاشق شکست خورده از عشق "پارک چانیول"،
خوشگلی بی اندازه ی رل یواشکی "پارک چانیول" ،
قد و هیکل کشنده ی "پارک چانیول"
و چیزایی از این قبیل فکر می کنه،و شب که بر میگرده مث یه معشوقه ی سربراه، تو بغل سهون آروم می گیره.
قطعا عذاب وجدان کشنده ای داره ولی گاهی اوقات رشته ی امور اونقدر ناجور از دستت در می ره که تو هیچ جوره نمی تونی کنترلش کنی.
و وقتی می بینی پارتنرت چقدر صمیمانه و دوستانه بخاطر رفتارت که همیشه پر از استرسه یا غرق شدن ناگهانی ات توی افکارت، و صورت رنگ پریده ات که هر روز لاغر تر میشه، نگرانت می شه و ازت در مورد مشکلاتت می پرسه، ممکنه از خودت متنفر بشی؛
ولی در نهایت کاری رو می کنی که یه آدم عاقل ممکنه انجام بده:
(اصل ماجرا رو بهش نمی گی، فقط از این میگی که بخاطر حضور یه امگای خوشگل بعنوان همکارت استرس داری و نمی دونی چیکار کنی.)اینطوری هم نیست که بکهیون بارها به این نتیجه نرسیده باشه که واسش بهتره این بازی رو تموم کنه و استعفا بده و با سهون برگردن آمریکا و زندگی شون رو بکنن،
ولی مساله اینه که سهون بخاطر درگیری های زیادی که با سازمان پیدا کرد، از اونجا استعفا داده و الان بیکاره.و بکهیون نسبت به بیکاری اون خودشو مقصر می دونه و میدونه عاقلانه تر اینه که بچسبه به کارش و تا وقتی سهون دوباره کار پیدا کنه، خرجشونو دراره و یه مقداری هم پس انداز کنه.
بعد گفتگوی دیشبشون، و بازم آغوش مهربون سه، بکهیون الان آرومه و حس می کنه پیشنهاد سهون واسه اومدن به آرایشگاه و رسیدن به سر و وضعش بهترین انتخاب ممکنه.
اون باید به لوهان نشون بده رئیس کیه و فردا که قراره اولین جلسه ی ضبط برنامه ی جدیدشون رو داشته باشن بهترین زمان برای رونمایی از بکهیون قویه!
شیومین قیچی رو ماهرانه توی دستش چرخوند و با چشمای ریز شده به بکهیون نگاه کرد.
"قطعا ایندفعه نمی خوای یه آلفای مقتدر بشی!"اشاره ی مستقیمی به قدیما، وقتی که بکهیون اصرار داشت شیومین ازش یه آلفای مقتدر بسازه.
بکهیون خودش و بیشتر سر جاش شل کرد و از گوشه ی چشم به شیومین توی آینه نگاه کرد.
"می دونم نمیتونی درکم کنی که چرا مخفی کاری می کردم ولی باور کن متلک پرونی چاره ی کار نیست!"شیومین قیچی رو کنار گوشش چندبار باز و بسته کرد.
" چرت و پرت نگو پسره ی احمق! اگرم چیزی رو نتونم درک کنم رفتن بی خدافظی و گم و گور شدنت بود."بکهیون جوابی نداشت. چشماشو بست و روی خش خش قیچی کنار گوشش تمرکز کرد.
صداش از چیزی که توقع داشت ناامیدتر به نظر رسید:
"منو تبدیل به چیزی کن که هیچ وقت نبودم_ یه امگای خوشگل!"و صدای نرم شیومین باعث شد پوزخند بزنه.
"کار سختی نیست، تو حتی وقتی آلفا بودی هم خوشگل بودی."شیومین در حین انجام دادن کارش، بنا به عادت قدیمی شروع کرد به حرف زدن در مورد عوامل برنامه و بخصوص پارک چانیول.
"باورت نمیشه بعد رفتن تو چه غوغایی شد.
همون موقع پارک چانیول کام اوت کرد و یه پرونده ی قضایی براش درست شد.
ازون ور سازمانهای حمایت از امگا به دولت فشار می آوردن که برنامه ی شما رو تعطیل کنن و ادعا می کردن که چانیول تو رو بخاطر امگا بودن از برنامه اخراج کرده.
باید کریس رو می دیدی، داشت سکته می کرد.
اگه شیولوهان کام اوت نمی کرد و نمی گفت امگاس همه چی واقعنی تموم می شد."بکهیون لباشو به هم فشرد و چند بار پلک زد. پس دلیل نزدیکی این دوتا به هم این بوده.
خیلی محتاط پرسید:
"شنیده ام پارک چانیول نامزد داره."صدای خنده ی ریز شیومین اومد.
"سوزی؟! من که باور نمی کنم! تنها چیزی که معلومه اینه که بعد کام اوت چانیول اون دختر مث چسب خودشو بهش چسبوند.
بعضی هام می گن چانیول بخاطر اون نژادش رو لو داده ولی جز چندتاخبر توی سایتای زرد هیچ مدرکی واسه نامزدی شون نیست."و بعد دماغش رو با نفرت چین داد.
"واقعا ممکنه پارک چانیول واسه یکی که حتی از لاس زدن با یه بتای آرایشگر نمیگذره، خودشو تو دردسر بندازه؟"(پس شیومین هم تجربه ی ملاقات با سوزی رو داره و بکهیون خوشحاله واسه احساسات منفی اش به اون امگا، شریک جرم داره!)
عصر، با یه روح آزاد، روان سبک، ذهن پر آرامش و یه کله ی آبی از آرایشگاه شیومین بیرون زد.
یه قدم نزدیک
یه قدم دور
وجدانش می تونست بخاطر تصمیماتی که گرفته خودشو دار بزنه،
اون به هر حال کار خودشو می کرد!
YOU ARE READING
Don't let me down
Fanfictionرازها، گاهی اوقات ویرانگر تر از چیزی هستند که به نظر میان. #امگاورس #چانبک #سهبک #فلاف #انگست #هپی_اند