"رئیس....داری..... چیکار...... می کنی؟"
و ناگهان از خواب پرید.
وات؟
شت!
اون داشت یه خواب خیس می دید که طرف مقابلش پارک چانیول بود.
توی دلش جیغ زد: "چه گهی داشتم می خوردم؟؟
و لعنتی به خودش فرستاد.
آخه چرا مغز آدم اینقدر خارج از کنترله؟
سکس با بتا؟
خدایی؟!!حالا انگار یه بتای یبس مث پارک چانیول می تونه واسه یه امگا کاری از پیش ببره.
انگاری خواب دیده باشی با نیمکت مدرسه سکس کنی! (کلا بتاها بنیه ی سکسی خوبی ندارن. گول قیافه شونو نخورین!)بکهیون نگاهی به شورت و شلوار کثیف و وضعیت چندش زیر پاهاش کرد. مسلما نزدیکای هیتش بود و اون باید دوز داروهاشو بالاتر می برد.
اصلا نمی خواست تصور کنه که با پیچیدن بوی یه امگای توی هیت توی اداره، چه گندی ممکنه بالا بیاد.
گوشیشو از زیر بالشش برداشت و ساعت رو نگاه کرد. ساعت الان ۴ و نیم صبحه و اون معمولا ۵ و نیم از خواب بلند می شد.
این یه ساعت ارزش دوباره خوابیدن نداره. پس بلند شد و رفت دوش بگیره.
به خودش توی آیینه ی حموم نگاه کرد. چشاشو ریز کرد و واس خودش خط و نشون کشید.
"هی پسر! اون فقط یه خواب بود. پس اگر ببینم مث احمقا توی اداره با دیدن اون بتا، گوزگِردک بازی در میاری من می دونم و تو." (ترجمه: گوزگردک بازی کاریه که یه آدم گوزگرد انجام می ده.خخخخخ)خوبه که خوابها بهره ای از واقعیت ندارن.
بکهیون تا حالا توی خواب با هشتاد و شش ممیز سه دهم درصد دور و بری هاش سکس داشته!
اصن مهمترین عامل کراش زدنش رو کریس هم خوابی بود که در موردش دیده بود.
کریس توی خوابش، سرد، خشن، یبس، قد بلند و سو فاکینگ سکسی بود. (دقیقا مث پارک چانیول؟... خدانکنه! )
و همون خواب باعث شد دوسال تمام به خاطر یه امید نا امیدانه ی خیلی خیلی بعید، دور کریس موس موس کنه و آخرش گرچه به مقام رفیق فاب بودن کریس دست یافت ولی کریس هیچ وقت لو نداد که ممکنه دلش بخواد یه رابطه ی خارج از عرف رو تجربه کنه.اه... خوب بکهیون باید واقع بین باشه، کریس همیشه فکر کرده بکهیون آلفاست و هیچ مانعی واسه رابطه ی عاشقانه شون وجود نداشته....جز اینکه کریس هیچ وقت بکهیون و به اون چشم ندیده.
و دقیقا همون موقع ها بود که بکهیون کم کم فهمید اتفاقا کریس گرایشات منحرفانه ای داره و عاشق اون بتای بد اخلاق شده.
و ازون به بعد خوابهای بکهیون رویکرد معنوی و عاشقانه شونو از دست دادن و تبدیل شدن به پورن های فول اچ دی که تنها کارکردشون کثیف شدن شورت و ملافه هاش بود.
خوب... برای یه امگای هورنی که دوز بالایی از داروی ضد هیت مصرف می کنه این خوابها خیلی هم دور از انتظار نیستن.
اون داروها فقط جسمشو کنترل می کنن و روح تشنه اش نمی تونه بی بخار بودن این جسم رو بیشتر از این تحمل کنه.
بکهیون می دونه باید برای خودش یکاری کنه وگرنه آخرش یا از بس دارو مصرف می کنه دیکش مث یه هویج پلاسیده می شه یا اینکه می زنه به سرش و کاری می کنه که نباید.
و اون وقت ....
فقط کافیه یکی بفهمه که اون امگاست. و این برابر میشه با از دست دادن تمام چیزهایی که یه عمر واسش زحمت کشیده.کارش، اعتبارش، دوستهاش، و حتی خانواده اش...
بکهیون آه کشید.
ای کاش یکی رو پیدا میکرد که اونو همینطوری که هست بپذیره.
(یه رویای محال دیگه.
ازونایی که حتی شورتت رو هم خیس نمی کنن... )
YOU ARE READING
Don't let me down
Fanfictionرازها، گاهی اوقات ویرانگر تر از چیزی هستند که به نظر میان. #امگاورس #چانبک #سهبک #فلاف #انگست #هپی_اند