کریس به محض اینکه دیدش سوت کشید و بهش چشمک زد.
"هی کیوتی!"و بکهیون بهش چشم غره رفت.
"هی...خفه!"واقعا جا نداشت یه لگد جانانه به باسن سفت شیومین هدیه کنه و سوگند خون بخوره که دیگه هیچ وقت پاشو اون آرایشگاه خراب شده نمی زاره؟
توقع بکهیون این بود که یه امگای سکسی خفن بشه و چشم ها رو خیره کنه ولی در نهایت تبدیل شده به یه امگا کوچولوی کیوت و نه تنها دیشب سهون این رو بهش تاکید کرد که امروز هم هر کسی که می بینتش در مورد چهره ی کیوت جدیدش ابراز نظر می کنه و اون رو در تصمیمش راجع به آتیش زدن آرایشگاه شیومین مصمم تر می کنه.
در تضاد با بکهیون، لوهان یه چهره ی سکسی معصوم داره، مثل یه مادر باکره که از زیبایی الهی خودش بی خبره و این باعث شده توی گفتگوی دونفره شون با مهمانهای برنامه، کسی بکهیون رو جدی نگیره و مخاطب همهی گفتگوها لوهان باشه.
و لوهان هم یه حرفه ای لعنتیه، اون به قدری مسلط و قشنگ حرف می زنه که عملا بکهیون به حاشیه رونده شده و راستش بکهیون احساس می کنه بیشتر حالت یه دکور رو داره.
انگار لوهان داره اینطوری قلمروش رو مشخص می کنه و یا ازون بدتر، از قبل بهش سپرده شده که نذاره بکهیون حرف بزنه.
(و تیپ جدید مضخرف بکهیون کمک شایانی به این قضیه کرده)
سبک شوی اونها اینطوریه که دوتا میهمان دارن که با هم تفاوت دیدگاه دارن و لوهان و بکهیون باید با گفتگو با میهمانان برنامه سعی کنن نظرات هر کدوم رو شفاف تر کنن و در نهایت مخاطب تصمیم بگیره کدوم نظر صحیح تره.
و موضوع برنامه ی امروز اقتصادیه و تفاوت دیدگاه در مورد نقش امگاها در اقتصاد کره بررسی می شه.
اما آلفای اقتصاد دان لیتوک و بتای جامعه شناس کیم هیچول و در کنارشون لوهان، جز سلام و احوالپرسی اول برنامه و یکی دوتا سوال کوچولو، تا آخر تایم ۶۰ دقیقه ای حتی یکبار فرصت حرف زدن رو به بکهیون ندادند.
(این یجور تبانیه؟!_ بکهیون حس می کرد چشماش داره سیاهی می ره و گرمای پروژکتورها مغزش رو به جوش آورده.)
وقتی برنامه تموم شد، لیتوک با وقاحت تمام شروع کرد با بکهیون حرف زدن، انگار تازه اون رو دیده!
"اوه بکهیون شی! شما خیلی کیوت هستین! اگر تمایل داشته باشین میتونیم با هم بیشتر در ارتباط باشیم. "بکهیون بهش لبخند زد و لیوان آبمیوه ای رو که تدارکات صحنه آورد، جلوی لیتوک گذاشت.
( و همزمان توی دلش داد زد:"گمشو عوضی دورو! من بیشتر تمایل دارم این لیوان رو بکوبم توی سرت تا اینکه باهات در ارتباط بشم!")بعد تشکر دوباره از مهمان ها و تعارفات معمول، لوهان خیلی لوس سرش رو خم کرد به سمت بکهیون و ازون لبخندهای معصومش زد و گفت: (خسته نباشی هیونگ!)
بکهیون دستهاشو مشت کرد و محکم فشرد. فرورفتن دردناک ناخن ها توی کف دستش رو حس می کرد. بیشتر از این تحمل این دورویی رو نداشت.
هر چقدر در حین برنامه خودکنترلی کرده بود، الان به نقطه ی انفجار رسیده بود.
دندوناشو به هم فشار داد و لبخند زورکی زد.
"سومبه!"لوهان با چشمای سوالی بهش نگاه کرد و پلک زد.
بکهیون دستای لوهان رو توی دستش گرفت و فشار داد.
" از اونجایی که من پیشکسوت تو ام و این برنامه از اول مال من بوده، می تونی سونبه صدام بزنی."و دست لوهان گیج رو توی دست لیتوک گذاشت.
"و از اونجایی که من لااقل ۴ سال ازت کوچکترم هیونگت محسوب نمی شم. اما چون از ادبت خوشم اومد می تونم این کفتار رو بهت پیشکش کنم. مطمئنم خیلی به هم میاین. "صدای هین بلند کریس و همهمه ی بقیه ی عوامل رو از توی گوشی اش می شنید ولی واقعا حوصله ی اهمیت دادن به حرف بقیه رو نداشت.
هنوز داشت با دیدن چهره ی متعجب اونا حال می کرد که یه صدای عمیق تو گوشش پخش شد و باعث شد موهاش سیخ بشه.
"بیون بکهیون! همین الان بیا بیرون استودیو."صدایی نبود که نشناستش....
اصلا دلش دعوا می خواست.
YOU ARE READING
Don't let me down
Fanfictionرازها، گاهی اوقات ویرانگر تر از چیزی هستند که به نظر میان. #امگاورس #چانبک #سهبک #فلاف #انگست #هپی_اند