نگاه خیره اش به خانم پارک باعث شد بقیه خیلی زود رد نگاهش رو بگیرن و بفهمن خانم پارک مذکور، همون آلفای خوش چهره ایه که جزو سرمایه گزارهای یکی از مشهورترین برنامه های کی بی اسه.
"تا قبل از اینکه خانم پارک رو ملاقات کنم، بیون بکهیون بودم... بکهیونِ مجری... حتی محبوب هم بودم.. ولی بعد از دیدن ایشون، بکهیونِ امگا شدم.
همون آدم بدشانسی که وقتی پی به نژادش برد، قسم خورد نزاره رویاهاش بخاطر یه تقسیم بندی احمقانه بر باد برن."و علی رغم تلاشش واسه محکم بودن، اشکای لب مشکش لپاشو تر کردن.
"ولی تو کشوری که همه ی مردم از زن و مرد و آلفا و امگا...باور عمیق دارن به سنتهایی که خودشونم نمی دونن از کجا اومده... واسه آدمهایی مث من...حتی زندگی عادی تبدیل به یه رویا می شه."صدای لرزونش براحتی لو می داد چقدر از درون تحت فشاره. خطاب به خانم پارک تقریبا فریاد زد.
"خانم پارک! چرا اون کار رو با من کردین؟ چرا با طب سوزنی تون، کاری کردین هیتم رو توی خیابون تجربه کنم؟ می خواستین بهم ثابت کنین امگا بودن توی این کشور چقدر نفرت انگیزه؟"
نگاه متعجب بقیه رو ندیده گرفت، بغض تلخش رو قورت داد و اشکش رو با پشت دستش پاک کرد.
"این چیزی نبود که خودم ندونم..."و آستین لباسش رو بالا زد و پوست کدر بازوش رو که در تضاد با سفیدی پوست صورت و دستهاش بود رو نشون داد.
"من هنوز به سی سالگی نرسیدم و باید با مشکلات کبد و کلیه سر و کار داشته باشم... چون یه عمره دارم داروهای ضد فرومون مصرف می کنم که در واقع یه جور سم قوی هستن."صداش واقعا داشت تحلیل می رفت.
"من خودم بهتر از هر کسی میدونم بدترین چیز توی دنیا اینه که یه امگا به دنیا بیای و تو کره زندگیکنی."یه نفس عمیق کشید و به چشمهای متاثر و لرزون کریس که دقیقا روبروش جلوی سن نشسته بود نگاه کرد.
"جایی که باید هویتت رو حتی از صمیمی ترین دوستهات پنهان کنی چون هر آن ممکنه ازت متنفر بشن.""جایی که حتی واسه رفتن به سر کار باید کلی دارو مصرف کنی چون کوچکترین حواس پرتی آلفاها بخاطر بویفرومون امگاها، باعث می شه اون امگا مقصر شناخته بشه."
نگاهش رو لغزوند روی خانم کیم که با فاصله ی کمی از خانم پارک نشستهبود و با چشمهای غمگین به بکهیون نگاه می کرد.
"جایی که حتی کسایی که ادعای حمایت از امگاها رو دارن، بخاطر پول و منافع بیشتر، خواسته های تو رو نادیده می گیرن و بدون اینکه بخوای تو رو وارد بازی خودشون می کنن.
کسایی که خودشونم باور به مبارزاتشون ندارن و حرفهاشون در واقع یه راه خوب واسه پول دراوردنه."میکروفن رو اونقدر محکم تو دستش گرفته بود که حس می کرد الانه تو دستش بشکنه و تیکه تیکه بشه.
"جایی که توش کی بی اس واسه کسیکه همین شش ماه قبل حاضر نبود واسه اش تره خورد کنه، مهمونی می گیره و دولت قوانینی که به افتخار زندگی فضاحت بارش، تازه تصویب کرده رو به رخ خارجیا می کشه."
چشماش رو چرخوند و به نماینده ی کچل وزارت فرهنگ نگاه کرد که رنگ پوستش از عصبانیت رو به سیاهی می زد.
" تغییر قوانین؟ آخه کیو دارینگول می زنین؟
واقعا فکر می کنین تغییر قوانین کمکی کرده؟
غیر از منی که به لطف خانم پارک که با روشهای پزشکی اش هیتم رو جلو انداخت و رسوای خلق شدم و شیولوهان که انگیزه های شخصی داشته کدوم امگای مردی تا حالا جرات کرده هویت خودش رو اعلام کنه؟
تو کل کره فقط دو تا امگای مرد زندگی می کنن؟ واقعا نمی دونین یا خودتون رو زدین به اون راه؟"نگاه حرصی مسئولای شبکه و نماینده ی وزارت رو نادیده گرفت و به جمعیت تعظیم کرد.
اونها هیچ کاری نمی تونستن بکنن و این برگ برنده ی بکهیون بود.
در واقع اگه هر وقت دیگه ای بود، به محض اینکه دیدن بکهیون متن از قبل تایید شده رو نمی خونه با یه دستور مستقیم میکروفونش رو قطع می کردن.
ولی امشب، جلوی مهمونای خارجی، اونم درست وقتی شوی حقوق بشر و آزادی بیان راه انداختن، چاره ای جز تحمل حرفهای اون نداشتن.بکهیون دوباره به خانم پارک نگاه کرد که با چشمهای تاریکش بهش زل زده بود.
حرف دیگه ای برای گفتن نداشت. خیلی آروم از سن پایین اومد و به سمت در خروجی رفت و همهمه ی تازه شکل گرفته ی توی سالن رو ندیده گرفت.
خودشم می دونست محرک اصلی واسه اینحرفها جای دیگه ایه... اونمی تونست تا آخر عمر این شرایط رو ببینه و دم نزنه...فقط اگه یک شخص خاص رو کنار خودش می داشت.
و در واقع این نا امیدی درونی اش بود که باعث شده بود بزنه به سیم آخر.(خدا حافظ شغل عزیزم
خداحافظ کی بی اس
خداحافظ کره )بیرون ساختمون، یه کنج سایه دار رو پیدا کرد و تو سیاهی اش پنهان شد. گوشی اش رو با دستهای لرزانش گرفت و رو اسم سهون کلیک کرد.
یه صدای لعنت شده، خستگی کل شب رو روی شونه اش انداخت.
(شماره ی مورد نظر در دسترس نمی باشد... لطفا بعدا تماس بگیرید.)
![](https://img.wattpad.com/cover/249123080-288-k645643.jpg)
YOU ARE READING
Don't let me down
Fanfictionرازها، گاهی اوقات ویرانگر تر از چیزی هستند که به نظر میان. #امگاورس #چانبک #سهبک #فلاف #انگست #هپی_اند