۱۸

1.2K 332 67
                                    

اگر شما فکر می کنین بکهیون ازون مدل آدماست که بعد حرفهای چانیول بشینه گریه کنه و افسردگی بگیره، کاملا در اشتباهین.

اون وقتی نوجوون بود و تازه به نژاد خودش پی برده بود،
گریه هاشو کرد،

جیغاشو زد،

قهراشو با خانواده و فامیل کرد،( بیشتر دنبال بهونه بود تا با اون لشکر یزید قطع رابطه کنه)

حتی یدور کل لباساش رو هم قیچی زد، ( فقط جورابا و شورتای کهنه اش_چون اگه همه رو قیچی می زد مامانش زنده ش نمی ذاش) 

دوبار از خونه فرار کرد، (هر دو بار رفت خونه ی دوستش چن و بابای چن گوششو پیچوند و برگردوندش خونه خودشون.)

یواشکی تو پشت بوم سیگار کشید و آبجو خورد،( و فهمید آبجو‌ به معده اش سازگار نیست‌ و سیگار‌ بهمن بو گه سگ می ده) 

دو تا دوست ناباب به اسم کیونگسو و کای پیدا کرد که بهش یاد دادن چطور فیلتر شکن نصب کنه و فیلمهای بی ادبی دانلود کنه.(و حتی کای بهش یاد داد چطور بی صدا بگوزه)

و آخرشم یه تیغ گرفت و رفت توی آب وان شامپو بدن با رایحه ی گل سرخ ریخت و توش دراز کشید و all of me  گوش کرد و ریشای نداشته شو تیغ زد و قسم خورد نمی زاره این شرایط باعث از بین رفتن آینده و آرزوهاش بشه.

این‌ بکهیونه!

پسری‌ که نمی خواد تسلیم جبر زمانه بشه،
و بجاش سعی می کنه زمانه رو به بند بکشه...

(کامان بکهیون... بهتری بکشی بیرون.
چون فعلا زمانه توی توئه!)

بکهیون می دونه این نهایت بدشانسیشه که بعد صد سال، اونی بهش علاقه مند میشه که از امگاها متنفره و  اونها رو مایه ی عذاب جامعه و قشر منحط اجتماع می دونه.

چانیول احمق، اون شب کلی بدگویی امگاها رو کرد و حتی گفت خیلی خوش شانس بوده که بکهیون یه آلفاس.

ولی می دونی چیه؟
شانس فقط یه احتماله و اراده، قدرته!

بکهیون با اراده اش تونسته یه فرد قوی و موثر در جامعه بشه، طوری زندگی کرده که هیچ کس نفهمیده امگاست و حتی همسایه ی حشری شون آقای کیم که هفته ای دو بار دوست دختر یا دوست پسر عوض می کنه، حتی جرات نکرده به بکهیون نگاه چپ کنه.

اون مطمئنه می تونه پارک چانیول رو به راه راست هدایت کنه و ایدئولوژی اش در زندگی رو متحول کنه.
(یه بکهیون مست، یه بکهیون فیلسوفه!)

لیوانشو محکم کوبید روی میز و نزدیک بود بشکنتش.
"چه غلطا!"

بعد سرشو که دچار گیجی و رعشه بود گذاشت روی میز و ناله کرد.
"اون عن آقا فک‌کرده کیه که در مورد امگاها اینطوری حرف می زنه؟"

کیونگسو بهش اخم کرد.
"احمق اولا هزار بار گفتم‌ هر وقت اعصابت دچار ریدمان شده نیا خونه من، من واسه تک تک این ماگها و لیوانایی که تو می شکنی، پول دادم."

و نگاه تاسف باری به بکهیون که به نظر می رسه حرفاشو نمی شنوه کرد و ادامه داد.
"و در ثانی هیچ احمقی با دو قاشق الکل مست نمیشه."

بکهیون بهش زل زد و بعد مث اینکه یه چیزی به ذهنش‌رسیده باشه سریع سر جاش نشست و پرسید.
"کیونگی..  بنظرت اصلا می صرفه روی پارک چانیول کار کنم؟
اگه بعد همه ی این تلاش ها یه چانیولی پژمرده گیرم بیاد چی؟"

و سعی کرد از کیونگسو تایید بگیره.
"ببین من خودم اینکاره ام! مطمئنم بخاطر ادا بتاها رو دراوردن، تا حالا از هیچ قرص و دوایی گذر نکرده، حتی شرط می بندم کونش بو روغن بنفشه میده... فکر نمی کنی بی خیالش بشم بهتره؟"

کیونگسو خمیازه ای کشید و به ساعت که ۱۲ و ۴۵ دقیقه رو نشون می داد نگاه کرد.
"به نظر من بری یه جای دور خودتو گم و گور کنی و با همه بخصوص "من" قطع رابطه کنی خیلی بهتره"

بکهیون به کیونگسو چپ چپ نگاه کرد. و همینطور که زیر لب بهش فحش می داد گوشی لرزونش رو از روی میز برداشت و صفحه اش رو وا کرد.
"شب بخیر بکهیون"

یه عده پروانه ی بی سر و پا شروع کردن به رخت شستن تو دلش.
(شب بخیر عشقم!)

Don't let me down Where stories live. Discover now