بكهيون رويه مبل نشست و مشغول ور رفتن با گوشيش شد!
چانيول گوشيشو از جيبش دراورد و مشغوله تكست دادن به بكهيون شد:با شنديدن صدايه گوشي بكهيون كه مشخص بود اسكيرين شات گرفته فاكي زيره لب گفت و گوشيشو پرت كرد اون سمته مبل!
برايه چند دقيقه عقلشو از دست داده بود و با اون توله امگا لاس زده بود!
بكهيون زير چشمي نگاش كرد و ابروهاشو بالا انداخت!
خوبه واقعاااا خوبه يه اتويه كوفتي دسته اون امگايه كوچولو داشت!
______________
روزاشون ميگذشت و روز به روز به زمانه زايمانه بكهيون نزديك تر ميشدن،استرس بيكهيون از يه طرف و رفتارايه عجيب لوهان از يه طرف چانيولو تويه وضعيت بدي قرار داده بود!
بكهيون بهش نياز داشت و سعي ميكرد شبا واسه ١ ساعت هم شده پيشه بكهيون باشه و لوهان اون امگايه كوفتيش جديدا ازش دوري ميكرد و تويه اخرين باره هيت شدنش نزاشته بود چانيول پيشش باشه!اين رفتارايه لوهان بد رويه اعصابش رفته بود و ذهنشو مشغول كرده بود!
_______________
كيونگ:سهون زنگ زد و گفت بهم خبر بدم برگشته كره!
بك:عاليهههه!بهش گفتي كارايه منو درست كنه؟
كيونگ:گفت بايد باهات حرف بزنه!
بك:درباره چي؟؟مشكلي پيش اومده؟هوم؟
كيونگ:نه نه!مشكلي نيست بابا!بزار خودش بياد باهاش حرف بزن!
چانيول بي حال وارد اشپز خونه شد و از كنارشون رد شد!
كيونگ: چته چانيول؟
چان:حال ندارم كيونگ امروز!
كيونگ رو به بكهيون كرد و گفت:چشه اين؟
بك:با لوهان بحثش شده و لوهانم ديشب از خونه زد بيرون!
كيونگ:سره چي؟
YOU ARE READING
Where is my child?
Fanfiction👶🏻where is my child? ✨Omegavers,Smut,Angest,Mperg 💫Chanbaek,Hunhan,Kaisoo بيون بكهيون ٤امين بچه ي خانواده ي بيون و يه امگاس!پارك چانيول تك پسره خانواده پارك و يه الفاس كه عاشق دوس پسرش لوهانه! چي ميشه اگه لوهان بفهمه كه نميتونه براي براي خانواده...