Part 40

2.6K 673 284
                                    

چانيول سرشو تو دستاش گرفت و كلافه به برگه ها و ليست كاراش نگاه

كرد اون امگاي لعنتي نميزاشت ارامش داشته باشه، اين دومين هيتي بود

كه بكهيون داشت و اون امگا اينقدر بهش زنگ زده بود و پشته گوشي ناله

كرده بود كه چانيول ميخواست بي خيال همه چيز بشه و برگرده و اون

.لعنتي رو جوري به فاك بده كه نتونه از جاش بلند بشه.

________

بكهيون به گوشي تو دستش نگاه كرد و خنده بلندي كرد،اين ٢ماه به قدري
چانيولو اذيت كرده بود كه حد نداشت!

اوه هيچ وقت چشماي گنده شده و عصباني چانيولو موقعي كه يه ديلدويه صورتي تو دستش ديده بود رو فراموش نميكرد!

بعد از اين كه تو  يكي از تماس تصويري ها وقتي كه خودشو به فاك دميداد  و ديده بود الفاشم از اون طرف با ديكه بادكردش درگيره و به بكهيون نگاه ميكنه گوشي رو تويه صورتش گرفته بود و گفته بود:
سخت شدي الفا؟دوس داري بيشتر امگاتو ببيني كه خودشو به فاك ميده؟ ميخواي كام شدنمو ببيني؟

چان: اره ادامه بده!

بك: هووم خوب چون تو خيلي ساكتي و هيچ ريكشني از طرفت نميگيرم تصميم دارم تماسو قطع كنم ميتوني بري با پورن خودتو راحت كني فعلا ددي يول.

_____________

با استرس ناخوناشو ميخورد و شماره كاي و كيونگ رو ميگرفت اميدوار بود هنوز سواره هواپيما نشده باشن!

به بيول كه رو تخته بيمارستان بود و سرم تو دستش بود نگاه كرد و بغضشو قورت داد!

شماره سهونو گرفت.

سهون:الو بك؟

بك:سهونا؟

سهون:كجايي؟ببين لوهان حالش خوب نيست و رفته بيمارستان ميتوني بري پيشش؟يا دوستاتو بفرستي پيشش؟

بك:من نميتونم سهون...بيول حالش بده.. تو كجايي مگه؟

سهون:اوه كه اينطور!من واسه فشن شوم رفتم مسافرت!لوهان الان زنگ زد و گفت حالش بده و رفته بيمارستان!

بك:ببخشيد نميتونم برم كنارش...

سهون:حله من بعدا بهت زنگ ميزنم!

بكهيون به گوشي قطع شده نگاه كرد و با خودش فكر كرد چرا حتي نپرسيد بيول چشه و يا حالش خوبه يا نه؟

Where is my child?Where stories live. Discover now