Part 48

2.2K 598 79
                                    

بكهيون از ماشين پياده شو و منتظر شد تا راننده چمدونش رو بهش بده!

اقايه بيون با ديدنه بكهيون و تنها بودنش اخماش تو هم رفت،امگايه خودش كجا بود؟

از ماشينش بيرون رفت و قدم هاشو تند تر برداشت تا به بكهيون برسه!

بكهيون با ديدنه پدرش كه سمتش ميومد و فروموناش نفسش بند اومد!
بك:آپا....

اقايه بيون كشيده ي محكمي تو صورتش زد و گفت:اينو زدم فقط و فقط واسه توله گرگي كه ولش كردي،به اينده اي كه ميخواستم بهت بدم و به خاطره اون بهش پشت پا زدي و حالا واسه من شدي يه امگاي فراري...داري چه غلطي ميكني؟ ٢روزه با اون مادرت كدوم قبرستوني؟كجا بوديد؟

بكهيون دستي به صورتش كشيد و داد زد:ياااااااا درد گرفت،فاااااك،فااااااااك،دست از سرم برداررررررر!

ا.ب: با من درست صحبت كن بكهيونه لعنتي!

بك:دلممم نميخوادددد هر جور دلم بخواد حرف ميزنم ببينم مشكلش كجاس و دسته چمدونشو كشيد دنباله خودش و وارد خونه شد!

ا.ب:كجا بوديد؟

بك:از امگات بپرس نه من!

-جوابمو درست بده بكهيون!

بكهيون وارده اتاقش شد و درو محكم كوبيد و اقاي بيون تونست صداي قفل شدنشه درم بشنوه!

بكهيون از تو اتاقش داد زد:بهترههه قوله منو به كسي نداده باشي و بزاري الانم با ارامش استراحت كنم چون استرسه اين كه هر لحظه بياي بالا سرم و بفرستيم تو يه خونه ي لعنت شده ي يه الفاي ديگه خوابو از چشمام ميگيره!

اقاي بيون نفسشو كلافه بيرون داد و رويه كاناپه نشست تا وقتي بكهيون اروم بشه و از اتاقش بياد بيرون!

خانومه بيون در رو باز كرد و با ديدنه الفاش كه توي حال رومبل خوابيده،عصباني سمتش رفت و داد زد:از جات بلنددد شووو،اينجا چه كار ميكني؟

اقاي بيون با شوك از خواب پريد و به امگاي عصبانيش كه از سرش دود بلند ميشد گفت:چتههه تو يكي اخه؟؟؟
ترسيدم!

-چرا اينجايي؟

-من بايد ازت سوال بپرسم،چرا بكهيونو برداشتي بردي مسافرت؟
ميدونستي همسرش اون هفته اومده اينجا و بعدش دوباره برگشته؟

-چرا دقيقا؟

-چووون تو و اون پسره ي بي ادب خونه نبوديد!

Where is my child?Where stories live. Discover now