Part 21

2.7K 539 37
                                    

از حموم بيرون اومد و لنگون لنگون به سمته اتاقه خودش رفت صدايه خانومه پاركو از طبقه پايين ميشنيد كه درباره بكهيون سوال ميپرسه و  ميگه كه حالش خوبه و ....
از اتاقش بيرون اومد و با ديدنه خانومه پارك گفت:سلام،حالتون خوبه؟حاله مادرتوون چطوره؟
-مرسي بكهون خوبم،اونم حالش خوبه زيادي شلوغش كرده!برو طبقه پايين چانيول برامون صبحونه حاضر كرده!
بكهيون باشه اي گفت و منتظر شد تا خانومه پارك بره تويه اتاقش و بعد لنگون لنگون به سمته طبقه پايين رفت!
چانيول:موهاتو خشك كردي؟
-اره!
به سمته ميز رفت كه وسطه راه درده زيره دلش شروع شد!دستشو به اپن گرفت و نفسه عميق كشيد!صدايه نالش باعث شد كه چانيول سمتش بچرخه و بگه:چي شد؟
-دلم..اي ..اي دلم..چان
چانيول خنثي نگاش كرد و گفت:ادا در مياري؟گشنته؟بشين رو صندلي!
-دا..دارم ميميرم!

Where is my child?Where stories live. Discover now