Part 13

2.3K 510 9
                                    


اون شب چانيول و لوهان بعد از خوردن غذاشون رفتن جايي كه كار داشتن!

خ.پ:ميريد بكهيون رو بيدار كنيد؟از ديشب تا الان چيزي نخورده! اون توله سگ معلوم نبود چش شده بود كه يهو پاچه بكهيونو گرفت؟!

خانوم كيم:وافل درست كنم؟كروسان؟پنكيك؟

-اي بابا!يه چيزي درست كن بتونه روش نوتلا بزنه!

-نوتلا تموم شده!

-ااا چقدر زود!

-بله بكهيون شي تقريبا هر روز ازش ميخوره!

-فقط نوتلا ميخوره؟

-بله يه هفتس فقط نوتلا ميخوره!حالت تهوع صبحگاهي هم داشتن اكثرا!!

-الان بهم ميگيي؟

-فك كردم اطلاع داريد!

بعد از اين كه خانوم كيم
صبحانه بكهيون رو اماده كرد رفت طبقه بالا تا صداش كنه بياد پايين!

بكهيون بعد از ديدنه ميز با چشماييي كه برق ميزد سره ميز نشست و شروع به خوردن كرد!

خانوم پارك با لبخند به بكهيوني كه با لباس خواب و موهايه شلخته سره ميز نشسته بود نگاه ميكرد!

بكهيون:اجومااا،نوتلا بيشتر بهم ميدي؟اين كمههه!

خ.ك:ميرم امروز خريد!تمومش كردي!

بكهيون:اوه ببخشيد!

خ.پ:چيزه ديگه اي هست كه بخواي بكهيون؟به جز نوتلا؟

بكهيون سرشو تكون داد و گفت:شير كاكائو،انبهه،توت،گيلاس،پيتزا سير استيك،كلم بروكلي پخته شده،پسته خام..
چانيول وارد خونه شد و با شنيدنه صداها از سمته اشپز خونه به اون سمت راه افتاد،با ديدنه بكهيون كه تويه يه شلوارك كوتاه آبي و به تاپ ست با شلواركش و موهايه بهم ريختن لبخندي زد و بعد گفت:

چانيول:همين؟كم نيست يه وقت؟

با صدايه چانيول هر دو به طرفه بالايه اپن نگاه كردن !
خانوم پارك با ديدنه چانيول گفت:

از اين ورا؟صبحانه خوردي؟

-خوردم!اومدم يه سري لباس رو كه لوهان چند ماه پيش خريد و سايزشون بزرگ بود رو بيارم واسه بكهيون!من نميدونم لباسه سايزه بزرگ واسه چي ميگيره؟!
گفت بيارم بدمشون به بكهيون چون قراره چاق بشه!ديگه الكي نريم لباس بخريم براش!

خ.پ:دستش درد نكنه!ولي اگه لازم بود اينترنتي سفارش ميداد بكهيون!

-پوله الكي خرج نكن مامان!

بكهيون:ميتونم جلويه تيشرتمم جر بدم تا شيكمم بزنه بيرون و راحت باشم هوم؟

چانيول:اتفاقاا فكره خوبيه!

خ.پ:مودب باش!

چانيول:اجوماا واسه من نوتلا ندارهه!بهم بده يكم!
-تموم شده!

-من هفته پيش يه دونه خريدم گزاشتم تو كابينت برايه لوهان اونو بدع!

-تموم شدش!

-چرا؟

خ.پ:بابا بكهيون خودتششش!ويار نوتلا داره!

بكهيون:ببخشيد نميدونستم واسه لوهانه!وگرنه دست نميزدم بهشون!

چانيول پوزخندي زد و گفت:اشكالي نداره!اميدوارم ازش لذت برده باشي!

بكهيون:بله ممنون!

-ميخواي بازم؟
-اره اره!ميخوام!ميشه يه دونه برام بخريد؟
-نه!

جوابه چانيول مثله ابه يخ ريخت رويه سرش!

چانيول:يادم رفت بگم،اميدوارم از اخرين نوتلايي كه خوردي لذت ببري!

خ.پ:وااا! من خودم برات ميخرم!

-مثله اين كه يادت رفته مامان!يه نوتلا رو تو يه هفته داده به فنا! واسش ضرر داره! دوست ندارم رو حرفم حرفي زده بشه!هر چيزي خواست بخره بهم بگيد!
و از سره جاش بلند شد!

بكهيون:واسم ماژيك بخر!

چانيول سمتش برگشت و گفت:من منظورم چيزايه مربوط به بچه بود نه مصارف شخصي بكهيوني!من هزينه اي بابت اين چيزا نميدم و اگرم ببينم مادرم داده مطمعن باش ديگه نميبينيشون!
ممنون بابته صبحانه!

خ.پ:برو!بهتره تا چند وقت اينجا نياي؟

-واسه چي؟

-هر دفعه روحيه ي اين بچه رو خراب ميكني!ميخواي افسردش كني؟

-ميام سر ميزنم بازم!فعلا!

بكهيون:ممنون من ميرم تو اتاقم!

خ.پ:امادع شو ميريزم واست ماژيك بخريم!اون احمق هيچ غلطي نميتونه بكنه!

Where is my child?Where stories live. Discover now