Part 25

2.9K 602 119
                                    

بي حوصله به ساعت نگاه ميكرد و پاشو تكون ميداد،ساعت ١١ بود و تو اين ساختمونه لعنتي تنهااا بود!

حتي خانومه كيمم رفته بود!با صدايه زنگه گوشيش از جاش پريد و سمتش رفت!

-الو؟چان كجايي؟كي ميرسي؟ مياي اينجا؟خاله رفت؟

-بكهيون اروم اروم سوال بپرس بابا!

-باشه باشهه!كي ميرسي چانيول؟

-بك من داشتم ميومدم خونه ولي يه مشكلي پيش اومده بايد يه هفته برم جايي!

-منم بيام؟كاري به كارت ندارممم!موجوده بي ازاريمم!
من دوس ندارم تنها باشمم تو خونه!

-نميشه بكهيون،پروازم نيم ساعت ديگس!

-من با پروازه بعدي ميام خوب!
-مشكلت تنهايي تو خونس؟
-اره!

-دوستات ميتونن بيان پيشت!
-كاي امشب كيونگو برد به خانوادش معرفي كنه!رفتن بوسان!
-فاك!

-لوهان نميشه بياد پيشم؟
-لوهانم داره باهام مياد مسافرت!

-منم بيام چان؟پوله پروازم خودم ميدم!
-نه!
-بيام،بيام،بيااام!

-نميشه لعنتي،اين مسافرت برايه سالگرده اشناييه من و لوهانه!من از ٦ماه پيش برنامشو ريخته بودم! لوهان دوست داره سالگردمون بريم مسافرت هر سال،بكهيون من قول ميدم زود برگردم باشه؟

-ب..با..باشه،من..من نميدونستم ببخشيد!

چانيول نفسه كلافه اي كشيد با شنيدنه ناله ي بكهيون گوشاشو تيز كرد و گفت:چت شد بكهيون؟چرا ناله ميكني؟

-اومم..اووم..ني ني لگد زد!خيلي محكم لگد ميزنه!دلم ميخواست امشب بهت بگم چانيولا!

-مهم نيست زياد!
بكهيون درست شنيد؟چانيول به بكهيون گفته بود لگد زدنه توله گرگ مهم نبود؟
-بكهيون داره ديرم ميشه،نگرانم نكن تو اين چند روز كه تو مسافرتم!
-باشه!

-فعلا بك!
-چان..
-هوم؟
-ما..ما اصلا برات مهميم؟

-چيزي لازم بود به خانومه كيم زنگ بزن!شب بخير!

بكهيون لبخنده تلخي به گوشي قطع شده زد و اشكاش شروع به ريختن كردن!خودش نه ولي اين بچه بايد واسه چانيول مهم باشه!اين توله گرگ نبايد سختي بكشه،بايد مثله شاهزاده ها زندگي بكنهه!

دستشو رويه شكمش كشيد و گفت:چه كار كنيم؟من از تنهايي ميترسم و كسي رو هم ندارم كه بياد پيشم!فاااك كاشكي الان ٤ماه پيش بود و تنها مشكلم رنگه موهام و ليزره پشمام بود! لعنتيي الان حتي جلسه هايه جوانسازي پوستمو هم نرفتممممم!فاااااااااك يو چانيول! گاااد فاااااك!

Where is my child?Where stories live. Discover now