Part 33

3.1K 670 151
                                    

سهون بكهينو بغل كرد و گفت: چي شدي تو؟

چانيول نگران نزديكش شد و گفت:لازمه بريم بيمارستان؟

چانيول بكهينو از بغله سهون بيرون كشيد و رو به كيونگسو كرد و گفت: اين كليدا رو بگير و برو ماشينو روشن كن تا ما بيايم!

سهون بازويه بكهينو گرفت و دوباره حالشو پرسيد!چانيول دسته سهونو كنار زد و گفت:به خاطره تو حالش بد شده،بهتره ولش كني تا بريم!٢هفته ديگه ميبينمت هوم؟

و همه به چانيول و بكهيوني كه داشتن از در بيرون ميرفتن نگاه كردن!

چانيول سعي ميكرد محكم قدم برداره و بتونه امگا كوچولويي كه بچشو داشت و حالش بد بود رو هم يه جوري با خودش تا ماشين ببره!

بك:فروموناات...لطفا...كنترلشون كن...دارن حالمو..بد ميكنن!

چانيول و بكهيون صندلي عقب نشستن و چانيول به كيونگسو ادرسه بيمارستاني كه بايد ميرفتن رو داد!

كيونگ: يه بيمارستان نزديك تر هستاا!

چان:اونجايي كه گفتم برو!

بعد از اين كه به بيمارستان رسيدن بكهيونو سريع برايه معالجه بردن تا  وضعيتش مشخص بشه!

پرستار از اتاق خارج شد و به چان و كيونگ اشاره كرد كه بيان تو اتاق!

بعد از اين كه وارد شدن دكتر هنوز در حاله معاينه بكهيون بود!

دكتر:اقايه پارك بهتون نگفته بودم تنش برايه امگاتون درست نكنيد؟متوجه وضعيت هستيد؟شما يكي از بدترين زوج هايي بوديد كه تا حالا داشتمم!

اونقدري كه سره شماها اضطراب منو ميگيره سره بقيه مريض هام ندارم!

بك: حاله بچه خوبه نه؟

دكتر:با اين همه تنش و استرس و..مطمعن بودم زايمانه زودرس داري ولي ميبينم كه گرگ كوچولوتون خوب سره جاش وايساده!

بك:اونجا براش بهتر از اينجاس!

دكتر:قطعااا همينطوره!وضعيت بد نيست!وضعه بچه خوبه ولي وضعه خودت زياد خوب نيست! اميدوارم بتوني زايمانه خوبي رو داشته باشي!

بك:منظورتون چيه؟من وضعيتم بده؟

دكتر:با روحيه و حالي كه ازت تو اين چند وقت ديدم و...فقط ميخوام ازت اين ٢هفته رو تو ارامش كامل باشي و غذاهايي كه دوس داري بخوري و استراحت كني،حاله روحيتت خوب باشه! وزني كه بايد يه امگايه باردار داشته باشه رو نداري،كمبوده وزن داري!وضعيت روحيت مشخصه كه خوب نيست و فك كن با اين روحيه بري برايه زايمان...بچه بيرون بياد از اون در،خودت چي؟

Where is my child?Where stories live. Discover now