Part 43

2.8K 678 128
                                    

چشماشو باز كرد و با ديدنه جاي خالي بكهيون رويه تخت ،سريع از جاش بلند شد،ديشب بعد از بحث هاشون دسته بكهيونو گرفته بود و محكم بغلش كرده بود و گفته بود كه بهتره بخوابن و فردا ادامه بحثشونو بكنن!

با نديدنه چمدون بكهيون سريع سمته اتاقه بيول رفت و با ديدنه اوضاع بهم ريخته و لباس پخش شده و .... با صداي بلند گفت:
بكهيونه لعنتي جررت ميدممم،بچه من كجاستتتتتت؟

و از اتاقه بيول بيرون اومد!با خودش ميگفت تو اشپز خونن حتما اونجان ولي فاااك اونجا هم نبودن!

چان:خدا لعنتت كنه امگاي كوفتييي!بيووول من كجا دنبالت بگردممم؟؟؟

بك:تو دستشويي!دهنتو ببند و اينقدر داد نزن غوله گنده!

چانيول سريع سمته دستشويي اتاقه بيول رفت و با ديدنه بيول و بكهيون نفسه راحتي كشيد!
بكهيون بيول رو رويه تختش گزاشت حوله كوچيكي كه دوره پاهاي بيول بسته بود رو باز كرد و گفت:چرا اينقدر كوچولوعه؟نكنه به تو رفته باشه؟

چانيول سمتش رفت و محكم بغل كرد و گفت:نرفتي نه؟ميدونستمم تركمون نميكني بك!

بك:ايييش ولم كن بابا ساعت ٨صبح كجا برم؟!پروازم ساعت ١٢اس! اه بيول لباس تابستوني ندارههه همش بهش كوچيكه چانيول يادت باشه براش بخري!كله كمدشو ريختم بيرون ولي هيچي به هيچي!

چان:امروز ميخواي بريم بخريم؟

بكهيون سمتش برگشت و دست به سينه گفت:قيافه من به كسايي ميخوره كه به خاطره خريد سريع خر ميشن و همه چي يادشون ميره؟

چان:نه نه منظورم اين نبود...

بك:ولي من دقيقا هميشه با خريد خر ميشم ولي!
ولي!اين دفعه نه!
ميتوني اينجا ها رو جمع كني چان؟ من ميخوام برم وسايلامو بزارم دمه در!
و از اتاق بيرون رفت!
چان:بهت گفتم تو جايي نميري،اول صبح اعصابه فاكي منو داغون نكن!

بك:كي گفته نميتونم برم؟من ٢٠ سالمه و ميتونم واسه خودم تصميم بگيرم!

فك كردي با ٢ تا حرفه درشتت بي خيال ميشم و ميگم چشم؟

چشماتو باز كن تو باعثه اين وضع شدي نه من!

قراره من و تو از اولم اين بود كه يه بچه بهت بدم و بعدش از زندگيت برم،خريت؟دودلي؟بودن با بيول؟ بودن با تو؟با جفته حقيقيم؟گرگه درونم؟

هر چي كه بود باعثه شد كه ٨،٩ماه از زندگيمو حروم كنم!

من دارم ميرم پيشه مادرم،سهون بهم گفت مامانيم ١سال و خورده ايه كه از بابام جدا شده و من نميدونستممم اون به خاطره اين كه بابام منو با يه تمساح عوض كرده و داده به خانواده شما تركش كرده!

به سهون گفته اونقدر ناراحته كه نتونسته كاري بكنه كه تنها كاري كه تونسته بكنه ترك كردنه بابام بوده!
الان بهم گفته برم پيشش و اگه تو بيولو بدي ببرم عالي ميشه!
اگرم نه بيول پيشت بمونه ولي فك نكنم بتوني مواظبش باشي؟

Where is my child?Where stories live. Discover now