صبحه روزه بعد چانيول با احساسه خستگي و درد تويه بازوش چشماشو باز كرد و با ديدنه بكهيون كه بهش عينه بچه كوالا چسبيده و لبا و لپش كه به يه سمت كج شده لبخند زد!امگايه تقديرش واقعا كيووت بود و اين باعث ميشد دلش بخواد همين الان اونقدر تو بغلش فشارش بده تا تموم بشه!نصفه شب بعد از اين كه بكهيون غذاشو تموم كرده بود،ميخواست از اتاق بره بيرون ولي وقتي فرومون هايه امگا رو تنفس كرده بود از رفتن منصرف شده بود و كناره بكيهون رويه تخت خوابيده بود!
نگاشو از لبا و قفسه سينه بكهيون بالا اورد و با ديدنه چشمايه بازه امگا گفت:خوب خوابيدي؟
بكهيون سرشو به سينه الفا ماليد و باعث شد موهاش تكون بخوره و چانيول يه عطره شيرينه ديگه رو زيره بينيش حس كنه!
-مرسي الفا!خيلي خوب خوابيدم!
دسته خودش نبود بودن الفا و حسه فروموناش باعث ميشد حالش بهتر بشه،هرچند با ياداوري اينكه الان جايه يه امگايه ديگه رو گرفته احساسه بدي بهش دست ميداد!
چانيول از رويه تخت بلند شد و گفت:من تا ١٠بايد برم سره كار!چيزي لازم نداري؟
-نه!زود برميگردي؟
-نه!شب خونه خودم ميمونم!
-نميشه بياي اينجا؟
-نه!لوهان اينجا رو دوس نداره زياد!
و دره اتاقو باز كرد و ازش خارج شد!بكهيون انگشته فاكشو به سمته دره اتاق گرفت و گفت:فاك به الفاها!باسنم تو سرتون!
با زنگ خوردن گوشيش،سمتش دراز شد و با ديدنه اسمه سهون ابروهاش بالا رفت!
-اوله صبحي واسه چي زنگ زدي؟پولمم كه برام نريختي!
-اول از همه سلام توله امگا!دوم اين كه هر وقت ديدمت بهت ميدم!
-اينجايي؟
-اره اومدم كه معامله بكنم و شايد بمونم ٢ هفته!كجايي تو؟رفتم خونه ولي بابا گفت از خودت بپرسم كجايي؟
-من..اوم خوب من اومدم استراحت!جاشو بعدا بهت ميگم باشه؟
-بگو كجايي!ميام پيشت!
-٣ماه ديگه بهت ميگم!اون موقع بيا پيشم!
-مريضي گرفتي بكهيون؟
-زبونتو گاز بگير احمق!كاملا خوبم!
-پس من بعد از معاملم برميگردم!ديگه نميمونم!
-باشه!ببخشيد نشد ببينمت!
-اشكال نداره!٣ماه ديگه ميبينيم!
-باشه!كاري نداري؟
-نه فعلا!
با غر غر روبه شكمش گفت:همش تقصيره توعه كه نميتونم داداشمو ببينم و بهش دروغ گفتم!
از جاش بلند شد و بعد از دوشه سريعي كه گرفت به سمته لباساش رفت هوا تقريبا سرد شده بود و بكهيون هم سريع سرما ميخورد پس استين بلند خز سفيدش با شلوارك سفيد و يه جوراب صورتي پوشيد و سريع از اتاقش رفت بيرون تا قبل از رفتن چانيول يه بار ديگه بويه فرومون هاشو حس كنه!
بكهيون كلشو كرد تو اشپز خونه و با قيافه كيوني از خانوم پارك پرسيد:صبح بخير،چانيول كجاس؟
-صبح بخير عزيزم!بيا صبحانه بخور!چانيول همين الان رفت،گفت ديرش شده!
-اوه!
-اي واي!اين بچه باز گوشيشو يادش رفت!اينو ببر بده بهش اگه هنوز نرفته!
بكهيون گوشيرو از دسته خانوم پارك قاپيد و به سمته دره ورودي دويد!با ديدنه ماشينه چانيول كه تقريبا نزديكه دره ورودي بود داد زد:چاااانيوول!
چانيول زد رو ترمز و از پنجره سرشو بيرون اورد و پشتشو نگاه كرد!بكهيون عينه يه پاپي خندون سمتش ميدويد و موهاش تو هوا تكون ميخوردن!دورش پر از پشمك و ابنبات بود!
چانيول داد زد:ندوووو!اروم بيااا!
بكهيون با سرعت كمتر به سمته ماشين رفت و گوشيو سمته چانيول گرفت و گفت:گوشيتو يادت رفت!
-ممنون!برو تو سرده!
بكهيون دستاشو پشتش برد و خودشو عينه يه بچه به اين ور و اون ور تكون ميداد چانيول كلافه نگاش كرد و گفت:چرا همچين ميكني؟
بكهيون با دستاش عدده ١ رو نشون داد و گفت:ميشه يه دونه فقط يه دونه برام نوتلا بخري؟از اون بزرگاش؟و اين كه هفته اي ١ بار بياي ديدنم؟
-امشب برات نوتلا رو ميفرستم!و در ضمن امگا فك نكن با اين لباسا و رفتارت باعث ميشي من بيخيال امگام بشم!فعلا!
و دنده رو عوض كرد و راه افتاد!
بكهيون داد زد:نوتلااا يادت نره!
و به سمته خونه راه افتاد!
خ.پ:بكهيون بيا صبحونه!
-ممنون!
خ.پ:واسه ديروز متاسفم!به خاطره خودت بود بيشتر،اميدوارم درك كني!
بكهيون لبخندي زد و گفت:نگرانه من نباشيد،قول ميدم يه نوه سالم بهتون بدم و بعدش به كل از زندگي پسرتون و امگاش محو بشم!
-اميدوارم يه الفايه مناسب رو ببيني!
بكهيون سري تكون داد و گفت:معلومه كه ميبينم من تازه ١٩ سالمه، يه عالمه الفا اون بيرون منتظرمن!البته اگه پدرم بزاره!
-درسته يه عالمه فرصت برات وجود داره!لوهان بهم زنگ زد و گفت هيتش شروع شده!خيلي جالبه شما دو تا با هم هيت ميشيد!تو تموم شد هيتت اون هيتش شروع شد!دفعه پيش ولي با هم شديد فك كنم!
-يعني الان چانيول يه هفته پيشه لوهان ميمونه؟
-خوب معلومه كه ميمونه!گفت بعد از كاراش ميره خونه پيشه لوهان!
-با هم زندگي ميكنن؟
-تقريبا!يا لوهان شبا ميره خونه بچم يا چانيول ميره خونه لوهان!
-خيلي همو دوس دارن؟
-اينطور به نظر ميرسه!اونا ٣ساله با هم قرار ميزارن!ولي متاسفانه ميبيني كه شرطه اوله ازدواج بچه بود و لوهان نتونست بچه بياره!
-اوهوم!ميشه ازتون يه سوال ديگه بپرسم؟
-جانم؟
-پدره چانيول كجاس؟
-فوت كرده!
-متاسفم!
-متاسف نباش!حقش بود!
-چي؟
-چانيول دربارش بهت نگفته؟
-نه!
-اون مرتيكه احمق،امگايه تقديرشو ديد اون زن بدجور رويه همسرم تاثير گذاشت و اون با اون زن بهم خيانت كرد و بعدشم فرار كرد،از شانسه بدش تويه راهه فرودگاه تصادف ميكنه و درجا ميميره!هم خودش و هم امگاش!اون موقع چانيول ٦ سالش بود و تقريبا فهميده بود اوضاع از چه قراره!به خاطره همينه نمياد پيشت،نميخواد مثله پدرش بشه و البته ديدنه امگايه يا الفايه تقدير خيلي سخته و پدره چانيول شانسه ديدنشو داشت!
-شما دورانه سختي رو داشتيد؟
-خوب من يه الفام و نه اونقدر بهم سخت نگذشت!ولي خوب موضوع خيانت و ... چيزي نيست كه داغونت نكنه!
-درسته... پس به خاطره همينه چانيول ازم خوشش نمياد!
-هووف!تو كه امكايه تقديرش نيستي ولي بازم بايد احتياط كنه!مگه نه؟
-بله!
-چيزي لازم نداري؟ميخوام برم خريد!
-منم بيام؟ميخوام لباس پاييزي بخرممم!عكس بندازم!
-ميتوني بياي!بعد از ناهار اماده شو بريم باهم!
-اخ جون! و شروع به خوردن صبحونه كرد!
خانوم پارك به پسر بچه ي نيمه بالغي زل زد كه به خاطره خريد كردن و عكس انداختن و...خوشحال شده!دلش برايه اين امگا با اين سرنوشت بدش ميسوخت!وابستگي امگاها به بچه هاشون شنيده بود كه زياده و ميدونست واسه بكهيونه ١٩ساله حتي ممكنه بدتر باشه!
چانيول اكانت بكهيون رو پيدا كرد و با ديدنه عكسي كه بكهيون تازه گزاشته بود روش كيليك كرد!
(بخشي از عكس هايه اينستايه بكهيون)
چانيول با فكه باز به عكسا نگاه ميكرد!
اين همون بكهيونه مظلومي بود كه تو اون خونه بود؟؟؟؟فاك!
YOU ARE READING
Where is my child?
Fanfiction👶🏻where is my child? ✨Omegavers,Smut,Angest,Mperg 💫Chanbaek,Hunhan,Kaisoo بيون بكهيون ٤امين بچه ي خانواده ي بيون و يه امگاس!پارك چانيول تك پسره خانواده پارك و يه الفاس كه عاشق دوس پسرش لوهانه! چي ميشه اگه لوهان بفهمه كه نميتونه براي براي خانواده...