با حسه بويه فرومونايه چانيول تند سمته اتاقش رفت و اروم درو باز كرد و سرشو برد تويه اتاق!با ديدنه چانيول كه دستشو رويه عصوش تند تند تكون ميداد لبشو به دندون گرفت!
چانيول با حسه بويه شيرينه بكهيون سرشو بلند كرد و با ديدنه بكهيون ابروهاش بالا رفت!
-اونجا چه كار ميكني؟
بكهيون سرشو كامل برد تويه اتاق و گفت:چانيولي داشتي چه كار ميكردي؟نكنه رات شدي؟
-برو بيرون!
بكهيون چراغو خاموش كرد و رفت بيرون!
چانيول پتو رو رويه خودش كشيد و گفت:من ميتونم تحمل كنم فردا لوهان مياد پيشممم!فااك!
بكهيون اروم وارد اتاق شد و چهار دست و پا سمته تخت رفت!چانيول رويه تخت ناله ميكرد و هي تكون ميخورد!
بكهيون اروم خودشو زيره پتو كشيد و با ديدنه لخت بودنه بكهيون نيشخندي زد و ياده حرفاش تو دبيرستان افتاد،اون منحرف ترين امگايه دبيرستان بود و البته كه جفت نداشت و هر امگايي مشكلي داشت از بكهيون ميپرسيد!بك:من به الفام تويه دورانه رات شدنش كمك ميكنم!
كيونگسو:ادم تويه اون زمان جررر ميخورهه!
كاي دستاشو دوره گردنه كيونگ انداخت و گفت:ولي من تو راتمم ارومم!
-عزيزم تو با اون يه ذره گوشتت ميخواي وحشي هم برخورد كني؟
بك:فاااك،كاي سايزت كوچيكه؟
كيونگ:معلومه كه كوچيكهه..اندازه يه فلفل ميمونه!
كاي:ياااااا واسه من كوچيك نيس،نشون بدم؟
بكهيون زيره پتو رفت و با ديدنه ديكه سخت شده چانيول بهش نزديك شد گرفتش تو دستش و اروم وارد دهنش كرد!چانيول واسه چند ثانيه بي حركت و شوكه وايساد،قلبش تو دهنش ميزدپتو رو از رويه خودش برداشت و با ديدنه بكهيون كه مشغوله ساك زدن ديكش بود گفت:فااك،تو..تويه لعنتيي..فااك..اهه!
بكهيون عضوه چانيولو كامل وارد دهنش كرد تا جايي كه عق زد و با بزاقش اونو خيس كرد،عضوه چانيولو از دهنش خارج كرد و بغل هايه رونه چانيولو بوسيد و زبونش از پايين تا بالا كشيد تا به كلاهك ديكه چان رسيد و تويه چشمايه چان نگاه كرد:ازم ميخواي ادامه بدم الفا؟
-آ..اره..نه..تموم...
جمله چانيول تموم نشده بود كه بكهيون عضوه چانيولو داخله دهنش كرد و با يه ريتم هماهنگ شروع به بالا پايين كردن سرش كرد!
چانيول با لذت چشماشو بست و سرشو به تخت تكيه داد!
بعد از چند دقيقه كه حس كرد نزديكه كه بياد موهايه بكهيونو كشيد و ديكشو از دهنش دراورد !دستشو تويه دهنه بكهيون كرد و فكشو محكم فشار داد:ميخواي تويه راتم كمكم كني امگا كوچولو؟
-ب..بله ميخوام...
-تو يه امگايه هرزه اي!
صورته بكهيون رو پرتاب كرد و بكهيونو رويه شكم انداخت!
اسپنكي به باسنش زد كه صدايه داده بكهيون بالا رفت!
چانيول رويه شونه بكهيون دولا شد و دره گوشش گفت:از صدات خوشم نمياد سعي كن خفش كني!
چانيول لباسايه بكهيونو سريع از تنش دراورد و به سمته باسنش رفت!
-خودتو امادع كردي؟
-ن..نه..بلد نيستم كه...
-من نميتونم تحمل كنم پس سعي كن ديكمو تحمل كني امگايه هورني!
-فاك چان لطفا..
چانيول صورته بكهيونو با دستش به تشك تخت فشار داد و گفت:دهنت بسته!باسنتو بده بالا!
-در...دردم مياد،دستتو ...بر...دار!
چانيول با پشته دستش كشيده محكمي بهش زد،بكهيون صررتشو تو تخت مخفي كرد.
-دستاتو ببر بالا سررت!
چانيول باسنه بكهيونو باز كرد و با ديدنه سوراخه خيسش نيشخندي زد و ديكشو بدون يه لحظه صبر كردن اروم اروم وارده سوراخه خيس بكهيون كرد!
و شروع ضربه هايه سنگينش به پايين تنه بكهيون شروع شد!
بكهيون تنگ بود ولي اين باعث نشد چانيول حتي چند ثانيه بهش وقت بده تا اون بهش عادت كنه!
ضربه ها رو پشته سره هم وارد ميكرد و صدايه برخورد بدن هاشون تويه اتاق ميپيچيد!
چانيول موهايه بكهيونو گرفت و كشيد كه باعث شد جيغه بكهيون ازاد بشه!
-اههه ولش كن چان!موهامو ول كن لعنتييي كنديشووون!
-فااك..خيلي تنگي هرزه كوچولو!ميخواي برام ناله كني؟
جوابي از بكهيون نشنيد و اين باعث عصبانيتش شد و ضربه ديگه اي به صورتش زد!
-ااه...الفا تندتر لطفااا!!
-بكهيون من من بهت گفتم تو اتاق نيا من راتم پس تا فردا ديكمو مجبوري تو خودت تحمل كني!امگا كوچولو!
بكهيون با حسه يه چيزه سنگين رويه شكمش چشماشو باز كرد،ديشب بعد از رانده ٣وم بيهوش شده بود و نميدونست چانيول تونسته راتشو پشته سر بزاره يا نه!
با ديدنه سره چانيول رويه شكمش لبخند زد!
چانيول ديشب زيادي خشن بود و بكهيون مطمعن بود دكترش دعواش ميكنه!
الان حالش خوب بود،حالت تهوع نداشت و استرسم نداشت بودن چانيول ارومش ميكرد،دوست داشت اين حقيقت كه لوهاني نيست رو در نظر نگيره ولي غيره ممكن بود.
دستشو تو موهايه چانيول برد و شروع به ناز كردنش كرد،درسته كه اين الفا دوسش نداشت ولي بكهيون چي؟
چانيول چشماشو باز كرد،رايحه ي خوشحالي و اكليلي بكهيون تويه اتاق پخش شده بود و اين نشون ميداد حاله امگايه باردار خوبه!سرشو بلند كرد و با ديدنه بكهيون گفت:كي بيدار شدي؟
-زياد نيست!
-ميري حموم؟
-اره!
چانيول از جاش بلند شد و بعد از اين كه شلوارك و تاپشو تنش كرد سمته بكهون رفت و پتو رو از دورش باز كرد،ديدنه شكمه برجسته بكهون باعث تعجبش ميشد چرا تا حالا بهش دقت نكرده بود؟
-خودم ميتونم چانيول،تو ميتوني بري!
چانيول به حرفه بكهيون توجهي نكرد و كمكش كرد از تخت بلند بشه و با قدم هايه اروم سمته حموم رفت!
بكهيونو تويه وان نشوند و گفت:خيلي خوشحالي؟
-بچت خوشحاله!
-هوم!جالبه ديشب فك كنم تويه رات بودم اميدوارم ولي الان حالم خوبه!فك كنم تاثيره خوابيدن با توعه!
-اها!
-الان خوبي؟
-اره اره من خوبم!
-لوهان اصولا تو دوره راتم خيلي اذيت ميشه و اميدوارم درباره ديشب پيشه خودت خيالبافي نكني و اين كه يادم هست تو بودي كه ديشب اومدي تو اتاق! حمومتو بكن و برو لباس بپوش ميرم دنباله مامانم امگا كوچولو!
با كوبيدنه دره حموم قطره اشكه بكهون ريخت و دورش پر از رايحه ي ناراحتي شد!!!
YOU ARE READING
Where is my child?
Fanfiction👶🏻where is my child? ✨Omegavers,Smut,Angest,Mperg 💫Chanbaek,Hunhan,Kaisoo بيون بكهيون ٤امين بچه ي خانواده ي بيون و يه امگاس!پارك چانيول تك پسره خانواده پارك و يه الفاس كه عاشق دوس پسرش لوهانه! چي ميشه اگه لوهان بفهمه كه نميتونه براي براي خانواده...