Part 9

2.4K 503 2
                                    


بك:بيا اينجا الفااا!
چانيول با تعجب به بكهيون نگاه كرد كه بكهيون دوباره گفت:بيا اينجا!
چانيول بدون هيچ حواسي و بي اختيار به بكهيون نزديك شد،نميتونست چشماشو از چشماي نيمه باز بكهيون بگيره!
بك:ميخوام زيپتو باز كنم و ديكتو بكنم توي دهنم و بعدش بره تو سوراخم!فهميدي؟از پسش بر مياي الفا؟
چانيول:ا..اره!چي؟فرومون هاتو كنترللل كنن!من به لوهان خيانت نميكنم!
بك:زيادي حرف ميزني الفا!از روي تخت بلند شد و به چانيول چسبيد و دستاشو دوره گردنش انداخت و لباشو روي گردن چانيول گذاشت و شروع به مكيدن كرد!چانيول اهي از روي خيسي گردنش و حركت لب هاي بكهيون كشيد و دستشو دوره كمره بكهيون انداخت!داشت كنترلشو از دست ميداد!اون امگا معلوم نبود چشه!دستشو به باسنه بكهيون كشيد و محكم فشارش داد!
خ.پ:كجاااااا مونديد؟؟بايد نيم ساعت ديگهههه دكتر باشيم!
چانيول با صداي خانوم پارك عقلش سره جاش اومد و بكهيونو از خودش دور كرد ولي بكهيون باز بهش چسبيد و شروع به بوسيدنش كرد!
چان:فاااااك!
و توي يه حركت بكهيونو دوره پتو پيچيد و انداخت روي شونش!
چان:مامان سريع دره عقبو باز كن!شما رانندگي كن!يه جوري هيت شده كه انگار عقل تو سرش نيستتت!
بك:اهه اوممم!يكم..اه ملايم تر..اونجام درد ميكنهههه فشارشششش ندهههه !درد دارممم!و شروع به گريه كرد!
خ.پ با تعجب به بكهيون نگاه ميكرد و با صداي چانيول به خودش اومد:مامان درو باز كن سريع بريم دكتر!
خ.پ:ميخواي قبل رفتن بريد يه دور تو اتاق..؟
چانيول:نه!شما رانندگي كن!
نزديك ماشين شد و بكهيونو از شونش گزاشت پايين!راننده به سمتشون اومد و گفت:بشينيد لطفا و درو باز كرد!بكهيون پشته چانيول رفت و دستشو گزاشت روي شكمش و شروع به غرش به سمته راننده كرد و از پشت به چانيول چسبيد!چان برگشت سمتش و با ديدنه چشماي عصباني و وحشي بك تعجب كرد و اروم اونو بغل كرد
راننده:من..من اشتباهي كردم؟
چان:نه نه! لطفا سوييچ رو بديد به مادرم!و بكهيونو سمته ماشين هل داد و گفت:بشين ديگه!وحشي شدنت واسه چيه؟
بكهيون سوار شد و بعد از سوار شدنه چانيول سريع بهش چسبيد و سوشو تو گردنه چانيول كرد و شروع به بوييدنش كرد!دستشو روي رون چانيول گزاشت و شروع به نوازشش كرد!
چانيول:مامان!ببين چه كار ميكنه!داره عجيب ميشهه!من نميتونم تحمل كنم!
بك لاله ي گوش چانيولو بوسيد و اروم زمزمه كرد:الفا نظرت چيه اينجا ترتيبمو بدي؟ديكتو ببين داره شلوارتو  پاره ميكنه و فشاره ارومي بهش وارد كرد!
چان اروم دمه گوشه بكهيون گفت:بيبي امگا!يه روز بد جوري پشيمونت ميكنم!فردا اين حرفات يادت مياد و قيافت ديدنيه!
بك اه ارومي كشيد و بوسه كوتاهي به گردنه چانيول زد و گفت:چرت و پرت باشه واسه بعد!دستتو بكن تو شلوارم و كارتو انجام بدع!
چان:كي ميرسيممم؟
خ.پ:الاان!بعده چراغ رسيديدم!
بعد از وايسادنه ماشين چانيول سريع پياده شد و بكهيونو كه داشت بدون پتو و نيمه لخت پياده ميشد رو داخل ماشين هل داد و بعد از پتو پيچ كردنش اوردش بيرون!بكهيون سريع بهش چسبيد و بغلش كرد!
خ.پ:اونجوري واينستا سره جات!منم نميدونم چشه!سريع بريم تو مطب !خيلي داره فرومون ميده بيرون خطرناكه اينجا پره الفاس!مخصوصا كه امگاي حامله فرومونش خوشبو تره!
چانيول سريع به سمته ساختمون راه افتاد و بكهيونم با خودش كشيد!وارد مطب شدن و با ديدنه شلوغي مطب با تعجب به خانوم پارك نگاه كردن!
روي صندلي نشستن!اكثرا امگا بودن و با الفا هاشون اومده بودن!نگاه الفا ها رو روي بكهيون ميديد و بكهيون با عصبانيت بهشون نگاه ميكرد!
الفايي كه نزديك تر از همه بهشون بود گفت:مطب رو اشتباهي نيومدين؟اينجا براي امگاي بارداره!ولي انگار امگاي شما توي هيته!و بع الفا هاي ديگه اشاره كرد و گفت:معلومه دارن شرايطه سختي رو ميگذرونن!
چانيول:امگاي منم بارداره!
منشي:خانوم پارك اين امگا مشخصه توي هيته و امگاي توي هيت باردار امكان نداره باشه!لطفا سريع تر بريد بيرون!
بكهيون به چانيول چسبيد و يه دستشم روي شكمش گزاشت و گفت:الفاا!دارن اذيتم ميكنن!بگو نگاك نكنننن!و دندوناشو روي هم فشار داد!و قرش ارومي كرد!
نگاه همه روشون برگشت!بكهيون بيشتر به چانيول چسبيد و قرش ديگه اي كرد!و با عصبانيت بهشون نكاه كرد!خودشم نميدونست داره چه كار ميكنه انگار كه داشت از خانوادش محافظت ميكرد و هشدار ميداد!
منشي:فك كنم بهتر باشه ايشون زودتر از بقيه برن تو!از بقيه بپرسيد اگه مشكلي نداشتن شما ميتونيد بعد از اين كه مريض اومد بيرون بريد تو!
بعد از موافقت بقيه!بكهيون بعد از بيرون اومده مريض وارد اتاق دكتر شد همراه چانيول!
دكتر:سلام!بفرماييد بشينيد!ميشنوم؟
چانيول:راستش بكهيون بارداره!و براش وقت گرفته بودي كه بيايم از سلامت بچه مطمعن بشيم ولي..
دكتر:امگاتون توي هيته؟
چانيول:درسته!انگار هيچي نميبينه و نميفهمه!از صبح عجيب شده!
دكتر به سمته بكهيون برگشت و گفت:ميشه ووي تخت دراز بكشي؟تا ببينم چي شدع؟
بكهيون روي تخت دراز كشيد و با پخش شدنه اون ژل سفيد روي شكمش لبخندي زد و لرزيد!با حركت اون دستگاه روي شكمش به مانيتوره بالايه سرش زل زد!
دكتر:امگاتون بارداره!
چان:پس چرا چيزي معلوم نيس؟
دكتر:الان اندازه يه دونه انگورم نيست!
چان:پس شما از كجا؟
دكتر:با توجه به تغيرات رحم و اين ازمايشي كه مادرتون برامون اوردن!ميتونم جايه ماركتونو ببينم؟
بك:من مارك ندارم!و دستشو سمته چانيول دراز كرد!چانيول سمتش رفت و بكهيون دوباره بهش چسبيد و شروع به بو كردنش كرد! و سرشو روي سينه چانيول گزاشت!
چان:ببينيد رفتارشو!از صبح اينجوري شده!يهو حالت هيت ميشه و يهو اروم ميشه!
دكتر:امگاتون مارك نشده!بارداره و هيت هم ميشه!
چان:درستع!
دكتر:نكنه كه..
بكهيون به دكتر نگاه كرد و با بي حالي گفت:اهه!دكتر اين اصلا با من نميخوابه!
ابروي چانيول بالا پريد و با دهنه كج به بكهيون نگاه كرد!
دكتر:نكنه كه شما الفا و امگاي تقديره همين؟

Where is my child?Where stories live. Discover now