چانيول از شبه گذشته داشت فكر ميكرد،اين وضعيت به نفعه هيچ كدومشون نبود!
بكهيون كنارش خوابيده و موهايه پشمكيش رو صورتش ريخته بود و بامزش كرده بود!
چانيول ديشب مجبورش كرده بود تاپ و شلوارك بپوشه و اين زخمايه رو دستش با اين كه سطحي بودن ولي بازم عذابش ميدادن!ساعت ٧ بود و امروزم روزه تعطيلش ولي چرا خوابش نميبرد!
بكهيون چشماشو باز كرد و پتو رو با پاش هل داد و از جاش بلند شد و سمته دستشويي رفت و بعده چند مين دوباره برگشت و به چانيول پشت كرد و خرسشو بغل كرد و چشمبندشو زد !
چانيول تا حالا بكهيونو اينجوري نديده بود اون پسر اوله صبحي واقعااا اعصابش شخمي به نظر ميرسيد!
از پشت به بكهيون نزديك شد و رو گردنش خم شد و بوسيدش!بك: ولم كن
چان بوسشو ادامه داد و گردنشو خيس كرد!
بكهيون سرشو تكون داد و داد زد: گفتم خوابم مياد ولم كن!الان بيول بيدار ميشه نميتونم بخوابم!
چان: ولي من خوابم نميبره!
بك:ولي من خوابم ميبره!
با صدايه گريه بيول،بكهيون ناله ارومي كرد و دست و پاشو رويه تخت كوبيد و گفت: لعنت بهت يول!
چان: من ميرم!
بك چشمندشو بالا داد و گفت: ناموسا؟
چان: بخواب من ميرم!
بك: پس..
چان: پس چي؟
بك: پس درم پشته سرت ببند!
و سرشو رو بالشت گزاشت و لبخند زد!
چانيول پيشه بيول رفت و وقتي ارومش كرد دوباره تو اتاق برگشت و رويه تخت رفت و بكهيونو بغل كرد!
بكهيون امروز به طرزه عجيبي شيرين شده بود و خوردني!
ساعت نزديكه ٩ بود كه بكهيون بيدار شد و با حس كردنه اين كه تو بغله يوله ابروهاش بالا رفت!
چشمبندشو برداشت و سرشو برگردوند!چانيول چشماشو باز كرد و گفت: بيدار شدي؟
بك: خواب نبودي؟
چان: نه خوابم نميبره!
و بكهيونو محكم تر بغل كرد!
بك: چرا اينجوري ميكني؟چيزي شده؟
چان: نه!فقط همينجوري بمون!
بك كامل سمتش برگشت و تو چشماش نگاه كرد و گفت: اين همه بغل و لوس بازي از كجا مياد يول؟؟
YOU ARE READING
Where is my child?
Fanfiction👶🏻where is my child? ✨Omegavers,Smut,Angest,Mperg 💫Chanbaek,Hunhan,Kaisoo بيون بكهيون ٤امين بچه ي خانواده ي بيون و يه امگاس!پارك چانيول تك پسره خانواده پارك و يه الفاس كه عاشق دوس پسرش لوهانه! چي ميشه اگه لوهان بفهمه كه نميتونه براي براي خانواده...