Part 19

2.4K 516 0
                                    

كيونگسو:چي ميگه؟
-چرت و پرت؟
قولنجه  گردنشو گرفت و گفت:بستنيمو بخورم برم خونه!
كاي:كلاب يا سينما نمياي؟
-نه،وحشي اقا زنگ زده بايد برم خونه!
كاي:الان نبايد استرس داشته باشي و سريع تر پاشي بري؟
-به نظرت زودتر رفتن يا ديرتر رفتن تاثيري تو عربده كشيدنش داره؟
كيونگسو:قطعا نه!
بعد از يه ربع بستني هاشونو خوردن و با هم خداحافظي كردن،بكهيون ماشينو تويه پاركينگ پارك كرد و وارد عمارت شد!
خانومه پارك با استرس تو خونه راه ميرفت ؛ از وقتي بكهيون وارده زندگيشون شده بود چانيول بي منطق تر و وحشي تر از هميشه رفتار ميكرد،نميتونست دليله رفتارشو بدونه و الانم ميتونست فرومونه تك پسرش كه اماده قتل يه نفر بود رو بو كنه!
خ.پ:پسرم چته اخه؟
-ارومم!
-فروموناتو كنترل كن،حالش بد ميشه يه وقتا!
-باشه!
بكهيون وارده سالن شد و با ديدنه فضا و جو سالن اروم اروم دنده عقب گرفت تا سريع از پله ها بره بالا،پاش رويه پله اولي نرفته بود كه صدايه چانيولو شنيد:بيا اينجا!
-به نظر خسته مياي چانيول،من ميرم تو اتاقم تو هم برو استراحت كن!
-بهت گفتم بيا اينجا!
بكهيون با قلبي كه به تندي ميزد به چانيول نزديك شد و با ديدنه قيچي تويه دسته چانيول،پاهاش شروع به لرزيدن كرد!
-ب...بل..بله؟
-ساعت چنده؟
-يه ربع به ١٠.
-اينجا خونه باباته؟
با نشنيدنه صدايه بكهيون،صداشو بالاتر برد و داد زد:بهت گفتم اينجا خونه باباتههه؟
-نه!
-دفعه اخرته ميري بيرون و دير مياي خونه!فهميدي؟
-بله!
-اينو بگير!
قيچي رو سمته بكهيون گرفت و لبخند زد  ،بكهيون قيچي رو تويه دستش جا داد و با خنده گفت:باهاش چه كار كنم چانيولي؟شكمتو پاره كنم؟
-ميري تويه دستشويي يا حموم و بعدش موهاتو باهاش كوتاه ميكني؟
-ها؟
-برو اون موهاتو كوتاه كن!
-نه!
-ميدوني رنگ كردنه مو برايه جنين ضرر داره؟
-نميدونستم!
-من نبايد تو اينده جواب نميدونستم هايه تو رو  به اون بچه بدم!پس ميخوام جلوتو بگيرم،يا ميري اون كوفتيارو كوتاه ميكني يا خودم با دستايه خودم ميكنمشون!
خ.پ:چانيول،اروم باش،ببين ديگه موهاش رنگ شده،ديگه رنگ نميكنه!
-من ارومم!تا وقتي كه دارم با ارامش ازش ميخوام كه موهاشو كوتاه كنه!
بكهيون:مشكي كنم؟
-مثله اين كه حاليت نيس،ميخواي دوباره رنگ كني؟برو اونا رو كوتاه كنن!
خانوم پارك با زنگ خوردن گوشيش به سمتش رفت و گفت:اروم باشيد،مامان بزرگه!
-جانم مامان؟ چي؟جدي؟همين الان ميام!اره ارهه ميزارم پيشه چانيول بمونه!
خانوم پاركه سمته چانيول و بكهيون اومد و سوييچو از دسته بكهيون گرفت و گفت:مامان بزرگ حالش بد شده رفته بيمارستان،دارم ميرم پيشش!چانيول تو اينجا پيشه بكهيون بمون و مواظبش باش!
-برسونمت مامان!
-لازم نيست،خودم ميرم تو پيشه بكهيون باش!
بكهيون تا دمه در همراهه خانوم پارك رفت و وقتي خانوم پارك از در خارج ميشد گفت:منم باهاتون بيام؟چانيول تا صبح سالمم نميزارع!وايي فروموناش داره ديونم ميكنه!
-برو تو اتاقت!بيمارستان برات خوب نيست!منم سعي ميكنم فردا زود بيام پيشت هوم؟
بكهيون با لباي اويزون با خانومه پارك خداحافظي كرد و سمته پله ها رفت!
-قيچي يادت رفت!
-فردا ميرم ارايشگاه از ته كوتاهشون ميكنم! خوبه؟
-فردا ديره الااان!
-چانيووول لطفاااااا!
چانيول از صندلي بلند شد و رو به رويه بكهيون وايساد و ضربه اي به سره بكهيون زد:عقل تو سرت هست؟
-البتهه!
-مشخصه،فردا كوتاه ميكني خوب؟
-باشهه!
بكهيون سريع از پله ها بالا رفت و وارد اتاق شد،چانيول بعد از اينكه چراغ ها رو خاموش كرد سمته اتاقش رفت،لوهان امشب خونه نميومد و پيشه خانوادش قرار بود بمونه،وارد اتاق شد و با ديدنه بكهيون كه رويه تخت دراز كشيده و گوشي دستشه  گفت:بكهيون؟اينجا چرا خوابيدي؟
بكهيون با صدايه ارومي گفت:اتاقه تو بهتره،اينجا بوت بيشتره،احساسه بهتري دارم!
-منظورت چيه؟
بكهيون غلطي زد و رويه شكمش دراز كشيد و گفت:اينم نميدوني؟
امگاها از ماهه ٢وم به بعد دوس دارن هر ديقه به الفاشون بچسبن و بوش كنن و اينجور داستانا!ميگن واسه جنين خوبه!خوب منم از وقتي تو اتاقه تو ميخوابم حالم بهتره!و پاهاشو تكون داد!غلطي زد و رويه كمرش دراز كشيد و از كلشو برد عقب و گفت:ناراحت شدي چانيولي؟از اتاق برم؟واسه بچت اومدم تو اتاقت!البته بيشتر واسه خودم بود!صبح ها كمتر حالت تهوع ميگيرم!
-مگه حالت تهوع هم داري؟
بكهيون ضربه اي بع پيشونيش زد و گفت:معلومه!راستي شيكمم يكما يه كوچولو اومده جلو،ميخواي ببيني؟
-نه نه!بخواب!
-چرا؟بيا بهت نشون بدممممم!
-گفتم نميخوام برووو سره جات!
-چرا ميترسي چانيولي؟ميترسي اغوات كنم؟
-فاك بكهيون منو چانيولي صدا نكن!و در ضمن اونقدري جداب نيستي كه بخواي اغوام كني!
بكهيون شونه اي بالا انداخت و گفت:در هر صورت من امگايه تقديرتم!
-تمومش كن!
-دقيقا چيو تموم كنم؟بهتره از اخرين ماه هايه زندگيم لذت ببرم و بقيه رو اذيت كنم و صد البته خوش گذروني كنم!
-منظورت چيه؟
-منظوري ندارم!
-بهت ميگم منظورت چيه؟
بكهيون رويه زانو هاش نشست و با چشمايه سردي به چانيول زل زد و گفت:منظورم اينه كه من هر شب دارم كابوس ميبينم كه دارم ميميرممم بعد از اين كه اين بچه به دنيا مياد!و شبا تا صبح نميتونم بخوابمم فهميدي؟؟
خوب اتاقه تو چون بويه فرومانتم توشه باعث ميشه فك كنم يكي ديگه هم پيشم هست!و فااك من از چند ماهه ايندم خبر ندارم و معلوم نيست قراره چه بلايي سرم بياد،پس اذيت كردنه منو تموم كن چون من بدبخت از اونيم كه ميبيني فهميدي؟
چانيول با اخم به حرفايه بكهيون كه سر و ته نداشت گوش ميداد،بكيهون هر چي تو دلش بود و به هم وصل كرده بود و ميگفت!
-ميتوني امشب اروم بخوابي من اينجام!
بكهيون نفسه عميقي كشيد و رويه تخت دراز كشيد!چانيول به سمته در رفت و گفت:تويه اتاق بغلي ميخوابم تو راحت بخواب!
-الان بهت گفتم ميترسم!
-اتاق بغليم،مشكلي پيش اومد صدام كن!
و از در بيرون رفت!
بكهيون مشت هاشو تو هوا زد و با تو سرش با خودش گفت:الان دارمممم بهش ميگممم كابوس ميبينم و پيشم بمون واسه من ميره اتاق بغلي؟ انگشته وسطم تو باسنت الفايه ديك هد!
سرشو رويه بالشت گزاشت و شروع به چرخيدن كرد اين ور و اون ور كرد تا باتري گوشيش تموم شد!
ساعت ٢ بود و بكهيون كلافه از رويه تخت بلند شد و به سمته اتاقي كه چانيول توش بود راه افتاد!

Where is my child?Where stories live. Discover now