Part 23

2.9K 621 85
                                    

ساعت ٩ نصفه شب بود كه بكهيون با احساسه شاشه فراون چشماشو باز كرد و فاكي زيره لب گفت!

كيونگ كه رو تخت كنارش دراز كشيده بود ،نوره گوشيشو تو صورته بكهيون زد و گفت:خوب خوابيدي؟

-شااااش دارم!بكش كنار نوره گوشيتو!يه چراغ روشن كنيد خوب!

كيونگ:گفتيم شايد بد خواب بشي،چراغ روشن نكرديم!دستوشي فعلا كاي توشه صبر كن بياد،ميرم ميوه بيارم بخوري!

-غذا ميخوام!

-چي ميخواي؟

-دست پخته تو رو ميخوام كيونگييي!

-باشه!برم ببينم چي ميتونم درست كنم!

كاي از دستشويي بيرون اومد و با ديدنه بيدار بودنه بكهيون گفت:
لعنتييي عجب دستشويي دارررن!٣برابره اتاق خوابه منههه!حالت چطوره؟

-خوبم!

كاي رويه تخت كناره بكهيون نشست و گفت:
ببين بك خودت ميدوني چقدر دوست دارم و واسم مهمي،به خاطره تو منو و كيونگ الان باهميم!پس هر وقت هر ساعتي چيزي لازم بود به ما بگو! اون پاركه احمقو ول كن من و كيونگ به جاش پيشتيم!

-ممنون!

دره اتاق زده شد و چانيول سرشو تويه اتاق اورد و با ديدنه چشمايه بازه بكهيون كامل وارد اتاق شد و گفت:خوبي؟غذا بگم بيارن برات؟
كاي_خوبه!

كاي از جاش بلند شد و رو به رويه چانيول و وايساد و با اخم سر تا پاشو نگاه كرد و گفت:مهموني ميريد؟

اوه اصلا مهم نيست!داشتم به اين فكر ميكردم كه چي ميشه اگه من و كيونگ بخوايم يه مدت بيايم و اينجا پيشه بكهيون بمونيم!

-اول اينه كه به تو مربوط نيس من كجا ميرم و دوم اين كه مطمعنن ازتون استقبال نميشه واسه اينجا اومدنتون!هر وقت بچه به دنيا اومد ميتونه بياد پيشتون بمونه اون موقع من اصلا مشكلي ندارم!

-به اين رفتارت ادامه بده پارك و لذت ببر!موقع پشيمونيات من از ديدنه حالت لذت ميبرم!

-وقتي واسه شنيدنه حرفايه مفته تو ندارم!بكهيون من يه قراره مهم برام پيش اومده بايد برم!ميبينمت خوب؟
-كي برميگردي؟

-فك كنم تا ساعت ١ برگردم!
-باشه!
-فعلا!

بعد از رفتنه چانيول،كيونگ و كاي هم ساعت ١٢ مجبور شدن برن!بكهيون تويه سالن تنها نشسته بود و تلوزيون و كله چراغ ها رو روشن گذاشته بود!كسي تو ساختمون نبود و اين باعث ميشد با هر صدايي بترسه و به اطرافش نگاه كنه!تقصيره خودش بود از بس فيلمه ترسناك ديده بود با هر چيزي توهم ميزد!

Where is my child?Where stories live. Discover now