Part 7

2.5K 526 7
                                    

بعد از تموم شدنه فيلم لوهان به سمته چانيول و برگشت و گفت:بيب نظرت چيه بكهيون رو ببريم دكتر؟
چان:زود نيس هنوز؟مگه نبايد تا چند ماه صبر كنيم تا بزرگ بشه؟الان بريم چيشو ببينيم؟
خ.پ:اين احمقو من زاييدم؟
بك:من شنيدم هر ماه ادم بايد بره براي چكاپ!
چان:من از تو نظر خواستم؟ بك با تعجب نگاش كرد و تا اومد حرفشو بزنه چان گفت: من فعلا حوصله دكتر ندارم!هر موقع صلاح ديدم ميبرمت دكتر!لولو نظرت چيه بريم بنگاه؟يه چند تا خونه ببينيم؟
خ.پ: پسرم چرا عصباني ميشي؟مگه بكهيون چي گفت؟تو نميبريش خودم ميبرمش!مگه تو خونه نداري كه باز ميخواي خونه بخري؟
چان:اون خونه واسه ٣نفر كوچيكه!يه اتاق واسه من و لوهان !دو تا اتاقم براي اتاق كارمون باشه و يكيشم براي بچه!خوبه؟
لو:ولي من پنت هاوسو بيشتر دوس دارم!
چان:اتاقه بچه چي؟
لو:اون انباريه خوبه؟واسه بچه خوبه!من واقعاا دوس ندارم جامونو عوض كنيم!
خ.پ:انباري واسه بچه؟حالتون خوبه؟
لو:بزرگتر كه شد يه كاريش ميكنيم و فعلا بچس و جاشم كمه!
بكهيون با سره پايين به حرفاشون گوش ميداد و سعي ميكرد بغضه تو گلوشو قورت بده!بچه بيچارش به دنيا نيومده معلوم نبود قراره چقدر سختي بكشه!
لو:بك،بكهيون؟؟
بك:اه بله؟
لو:مامان ميگه لباس كافي نداري،بريم برات خريد؟
بك بنگاهي به ماما پارك كرد و گفت:ولي شما برام لباس خريديد!
چان:من ميرم تو ماشين،هر كي خواست بياد!لو بدو برو حاضر شو!
لوهان دسته بكهيونو گرفت و از جاش بلندش كرد و به سمته پله ها راه افتاد:بهتره با حرفه چان زياد مخالفت نكني زياد خوشش نمياد!الانم ميريم يه عالمه خريددد ميكنيممم!!حاضر شو و بيا پايين!فقط سريع!
بعد از عوض كردن لباساش طبقه ي پايين رفت و با ديدنه خانوم پارك  كناره در لبخندي زد و گفت:شما چيزي لازم نداريد؟ نميايد با ما؟
خ.پ:نه عزيزم،تو برو با بچه ها بهت خوش بگذره!من ميرم برات وقته دكتر بگيرم!
بك:باشه پس ميبينمتون!
خ.پ:به سلامت!
بعد از اين كه سواره ماشين شدن چانيول از تو ايينه نگاهي بهش كرد و گفت:برنامت واسه بعد از به دنيا اوردنه بچه چيه؟
بك:من..
چان:دوست ندارم بچم چند تا ديگه خواهر يا برادر داشته باشه!متوجه منظورم كه هستي؟
بك:منظورت چيه؟
چان:منظورم واضحه وقتي بابات يه بار اين كارو باهات كرده!دفعه ي دوم و سوم و حتي چهارميم داره!
بكهيونو چشماشو روي هم بست تا اشكاش نريزن با حرفاي چانيول حس ميكرد قلبش تيكه تيكه شده و نميدونست چقدر ديگه ميتونه تحمل كنه!
با سوار شدنه لوهان سمت مركز خريد راه افتادن و تا رسيدنشون حرفي بينشون زده نشده!
پشته سره لوهان و چانيول راه ميرفت و به مغازه ها نگاه ميكرد با وارد شدنشون به مغازه لوهان دسته چانيول رو كشيد و  به سمته لباس مردونه برد!بكهيون به سمته لباس بچه ها نگاه كرد و سمتشون رفت با لبخند بهشون نگاه ميكرد كه صداي كسي از جا پروندش!
-هي بكهيووووون اينجاااا چه كار ميكني؟؟؟؟
+كيونگيي!سلااام!اومديم خريد!
-كجااا بودي اين چن وقت از وقتي مدرسه تموم شده نه جواب زنگامو دادي و نه تكست هامو!خونتونم رفتم ولي گفتن چند ماه  ديگه برميگردي پيششون!كجا رفتي مگه؟
+من بعدا بهت ميگم كيونگي!تنها اومدي؟
-البته كه تنها نيومدممم! با يه الفااا اومدمم!واي واي يادم رفت بهت بگمممم اولين هيتتو گذروندي؟؟؟؟با كسي نبودي؟
+كجاس الفات؟هيت؟؟اوم خوب اره!
-اون طرف داره خريد ميكنه!چته تو؟چرا اينجوري رفتار ميكني؟انگار يكي تنفنگ گزاشته رو گردنت و ميخواد بكشتت!
+من...من...خيلي تنهام كيونگي!احساس درد ميكنم و..
و اشكاش شروع به ريختن كردن!
-وات د فاااك؟؟؟چرا گربه ميكني احمق؟نكنه حامله اي قالت گزاشتن؟؟؟شتتتت فك كننننن!!!گريه نكن بكهون احمقققق!
با كشيده شدنه بكهيون از بغلش به فرده رو به روش نگاه كرد و گفت:چه كار ميكني؟؟
چان:تو چه غلطي ميكني كه گريش درومده؟
كيونگسو:فاااك!چرا بايد كاري بكنم وسط پاساژ گريش در بياد اخه كودن؟
چان:كودن خودتيي!كون نشسته!
كيونگسو گردنشو به چپ و راست حركت داد و بعد از شنيدن صداش توي چشماي چانيول زول زر و گفت:صورتي يا سفيد؟
چان:براي چي؟
كيونگسو:براي گلايه سره قبرتتتتتت!
با كشيده شدنه دستش توسط كاي به عقب نگاه كرد و گفت:ولم كن خرسي!ميخوام به جرم قتل برممم زندااااان!دستتو از دوستم دور كن!
چان:دخالت نكن!
لو:اه تو حتما بايد دوسته بكهيوني باشي درسته؟
كيونگ:واااو چه هوشييي!!!
لو:بكهيوني به دوستات چيزي نگفتي؟
بكهيون با چشمايي كه ازش التماس ميباريد به لوهان زل زد كه حرفي نزنه و اروم زمزمه كرد:بعداا بهش ميگم!نميخواد..
لو:من ميگم حتما دوستت خيلي نگرانت شده!
كيونگسو و كاي به دهنه لوهان زل زده بودن كه بگه جريان چيه!لوهان:بكهيوني قراره براي من و چانيول يه بچه به دنيا بياره و الان يك ماهه بارداره!اون خيلي مهربونه!
كاي:شتتتتت!ناموسااا؟بكهيون بابات ميدونه؟؟
در واقع كاي يه سال بالايي تو دبيرستانشون بود و روي كيونگسو كراش داشت و هميشه پيشه بكهيون ميومد تا ازش كمك بگيره!
لوهان:در واقع پدرش باعث اين اشنايي بود!
كيونگ:درست حرف بزنيد!
چان:اووم باباي بكهيون ميدونست من و لوهان نميتونيم بچه دار بشيم و دنباله كسي هستيم كه بچه منو به دنيا بياره به خاطره همين پيشنهاد داد تا پسر كوچولوش اين كار رو انجام بده!
كيونگسو:و به چه دليل كوفتي؟
بك:اون تمساحه...
كاي:بابات هنوز دنباله تكميله كلكسونشه؟فاك باورم نميشه!
بك:من بعدا برات تعريف ميكنم كيونگ!!
چان:ما سرمون شلوغه بريم بكهيون؟خريداتو كردي؟
بك:بله،بريم!فعلا كيونگي!فعلا كاي!
و ازشون دور شدن!
كيونگ داد زد:شببببب بهم تكست بدهههه يادت نره!
دستي براش تكون داد و پشته سرشون راه الفتاد!
كاي:اون پسره لوهان اون اين وسط چه كاره بود؟خيلي موزي بود انگار!
كيونگ:بريم خرسي!اعصابم بهم خورد!

Where is my child?Where stories live. Discover now