بعد از اين كه از ماشين پياده شد!بدونه توجه به
اطرافش راهه اتاقشو پيش گرفت!بكهيون با بيخيالي
پشت سرش وارد اتاقه خودش شد و رويه تختش دراز
كشيد!بعد از چند مين با احساسه گرمايي كه تو تنش
دوباره پيچيد سرشو محكم رويه بالشت فشار داد و ناله
ارومي كرد:فاااااك،خداياااا اين چه مصيبتيهههه!!!
لعنتيييي شاشيدم تو اين زندگي!!نهههه به اين
شانسسس!!دره اتاقو باز كرد و سريع سمته اشپز خونه
دويد!هنوز اونقدر شديد نشده بود كه از پسه خودش بر
نياد!ميدونست خانوم پارك كجا قرص هاشو نگه ميداره!
دره كابينتو باز كرد و دنباله قرص گشت!با حسه فرومون
الفايي نزديك خودش عميق تر بوكشيد و بي حال به رويه
زمين نشست! و داروهارو دوره خودش پخش كرد !
با رد شدنه تيري از كمرش داد بلندي كشيد و ناله بلندي
كرد!
راننده الفا كه تويه ويلا بود و مشغوله جا به جا كردنهكيليدها و چك كردن دوربين ها بود و ميتونست فرومون
امگا رو حس كنه سريع به سمته اشپز خونه دويد!با
ديدنه بكهيون كه به خودش ميپيچه و ناله ميكنه!نفسه
عميقي كشيد امگايه رو به روش خيلي خواستني بود!
بيشتر از هر امگايي كه ديده بود!
-ال..الان ميرم خانومه پاركو ميارم!
-اب بدههه بهم!يكمم!زودباش!
خ.پ:چه خبره؟اقايه چويي اينجا چه كار ميكنيد؟
-خانوم يه صدايه فرياد از اشپز خونه شنيدم و ترسيدم
اتفاقي افتاده باشه واسه همين..خ.پ: اي واي بكهيون چرا رو زميني؟؟اين قرصا واسه چيه؟؟؟
-واسه هيتمههه!حا..حالم خوب نيست!
-دكتر واست ممنوع كرده!پاشو بريم اتاقت!شما هم اگه كارتون تموم شده بريد لطفا!
اقايه چويي تعظيمي كرد و از ساختمون خارج شد!
بكهيون قرصو برداشت و به دهنش نزديك كرد كه خانوم پارك اونو از دستش پس زد و داد زد:گفتم برااات خوب نيستتت!ميخواي بچه رو بكشي؟
-با يه قرص نميميرههه!من دارممم ميميرممم!
خ.پ:چااانيوللللل!بيا پاييينننن بكهيون ببر بالاا تو اتاقش!
چانيول با عجله پله ها رو اومد پايين اصولا مامانش كم داد ميزد!
چانيول:جانم؟الان ميبرمش!
و به سمته بكهيون چرخيد و سمتش رفت:تا چند روز هيت ميموني؟
خ.پ:حداقل ٣ روز تو ماه!اونم تا ٤ يا٥ ماهگي!ولي بكهيون واقعا خوشبوعه!
چانيول بكهيونو از زمين بلند كرد و بع سمته در هلش داد!
بعد از اين كه بكهيون رويه تختش گزاشت و پتو رو روش كشيد و اومد از در خارج بشه كه صدايه بكهيون مانع خروجش شد:بمون پيشم!يكم!
چان:دارم ميرم دنباله لوهان!بهم نياز داره،امروز رفته تو هيت!
بك:ولي منم بهت نياز دارم!
چانيول با عصبانيت سمتش چرخيد و گفت:نشنيدم؟از اولش معلوم بود از اون امگاهايه هورني كه فقط ديك ميبينن!يه بار بهت گفتم از من انتظاره زيادي نداشته باش!من با لوهانم!
و از در خارج شد!بكهيون با رد شدنه يه درده ديگه از كمرش داده بلندي كشيد و بعد از چند دقيقه صدايه قفل شدنه در!
چانيول:بهت اعتمادد ندارم كه كاري با اون بچه نكني امگا كوچولو!اينجا ميموني تا ناهار و شام!هفته ديگه ميبينمت!
بكهيون با چشمايع اشكي به در نگاه كرد و بغضش شكست و دادي از درد كشيد!انتظار نداشت اينقدر بد شانس باشه كه از الفايه تقديرش باردار بشه و هيت هم بشه تو اين دوره!
بك:لعنتتتتت بهت عوضييييي!
تقريبا يه هفته از رفته چانيول پيشه لوهان ميگذشت و امروز قرار بود واسه ناهار بيان خونه خانوم پارك!
و بعد از اونم دوباره برگردن خونشون!بكهيون اون ٣ روز هيتو به سختي گذرونده بود و خانومه پارك هم كم
كمكش نكرده بود!
بكهيون بعد از ٣ روز از اتاقش خارج شده بود و با فهميدنه اين كه اصلا واسه اون پسره لعنتي ارزشي
نداره!
تصميم گرفته بود خودشو كنار بكششه و بزاره اونا خوشبخت بشن!
و اين نااميدي با شنيدنه صحبت كردنه خانوم پارك و اقايه بيون بيشتر هم شده بود!قشنگ حرف شون رو حفظ كرده بود!
YOU ARE READING
Where is my child?
Fanfiction👶🏻where is my child? ✨Omegavers,Smut,Angest,Mperg 💫Chanbaek,Hunhan,Kaisoo بيون بكهيون ٤امين بچه ي خانواده ي بيون و يه امگاس!پارك چانيول تك پسره خانواده پارك و يه الفاس كه عاشق دوس پسرش لوهانه! چي ميشه اگه لوهان بفهمه كه نميتونه براي براي خانواده...