Part 11

2.4K 497 7
                                    

بعد از اين كه از ماشين پياده شد!بدونه توجه به

اطرافش راهه اتاقشو پيش گرفت!بكهيون با بيخيالي

پشت سرش وارد اتاقه خودش شد و رويه تختش دراز

كشيد!بعد از چند مين با احساسه گرمايي كه تو تنش

دوباره پيچيد سرشو محكم رويه بالشت فشار داد و ناله

ارومي كرد:فاااااك،خداياااا اين چه مصيبتيهههه!!!

لعنتيييي شاشيدم تو اين زندگي!!نهههه به اين

شانسسس!!دره اتاقو باز كرد و سريع سمته اشپز خونه

دويد!هنوز اونقدر شديد نشده بود كه از پسه خودش بر

نياد!ميدونست خانوم پارك كجا قرص هاشو نگه ميداره!

دره كابينتو باز كرد و دنباله قرص گشت!با حسه فرومون

الفايي نزديك خودش عميق تر بوكشيد و بي حال به رويه

زمين نشست! و داروهارو دوره خودش پخش كرد !

با رد شدنه تيري از كمرش داد بلندي كشيد و ناله بلندي

كرد!
راننده الفا كه تويه ويلا بود و مشغوله جا به جا كردنه

كيليدها و چك كردن دوربين ها بود و ميتونست فرومون

امگا رو حس كنه سريع به سمته اشپز خونه دويد!با

ديدنه بكهيون كه به خودش ميپيچه و ناله ميكنه!نفسه

عميقي كشيد امگايه رو به روش خيلي خواستني بود!

بيشتر از هر امگايي كه ديده بود!

-ال..الان ميرم خانومه پاركو ميارم!

-اب بدههه بهم!يكمم!زودباش!

خ.پ:چه خبره؟اقايه چويي اينجا چه كار ميكنيد؟

-خانوم يه صدايه فرياد از اشپز خونه شنيدم و ترسيدم
اتفاقي افتاده باشه واسه همين..

خ.پ: اي واي بكهيون چرا رو زميني؟؟اين قرصا واسه چيه؟؟؟

-واسه هيتمههه!حا..حالم خوب نيست!

-دكتر واست ممنوع كرده!پاشو بريم اتاقت!شما هم اگه كارتون تموم شده بريد لطفا!

اقايه چويي تعظيمي كرد و از ساختمون خارج شد!

بكهيون قرصو برداشت و به دهنش نزديك كرد كه خانوم پارك اونو از دستش پس زد و داد زد:گفتم برااات خوب نيستتت!ميخواي بچه رو بكشي؟

-با يه قرص نميميرههه!من دارممم ميميرممم!

خ.پ:چااانيوللللل!بيا پاييينننن بكهيون ببر بالاا تو اتاقش!

چانيول با عجله پله ها رو اومد پايين اصولا مامانش كم داد ميزد!

چانيول:جانم؟الان ميبرمش!

و به سمته بكهيون چرخيد و سمتش رفت:تا چند روز هيت ميموني؟

خ.پ:حداقل ٣ روز تو ماه!اونم تا ٤ يا٥ ماهگي!ولي بكهيون واقعا خوشبوعه!

چانيول بكهيونو از زمين بلند كرد و بع سمته در هلش داد!

بعد از اين كه بكهيون رويه تختش گزاشت و پتو رو روش كشيد و اومد از در خارج بشه كه صدايه بكهيون مانع خروجش شد:بمون پيشم!يكم!

چان:دارم ميرم دنباله لوهان!بهم نياز داره،امروز رفته تو هيت!

بك:ولي منم بهت نياز دارم!

چانيول با عصبانيت سمتش چرخيد و گفت:نشنيدم؟از اولش معلوم بود از اون امگاهايه هورني كه فقط ديك ميبينن!يه بار بهت گفتم از من انتظاره زيادي نداشته باش!من با لوهانم!
و از در خارج شد!

بكهيون با رد شدنه يه درده ديگه از كمرش داده بلندي كشيد و بعد از چند دقيقه صدايه قفل شدنه در!

چانيول:بهت اعتمادد ندارم كه كاري با اون بچه نكني امگا كوچولو!اينجا ميموني تا ناهار و شام!هفته ديگه ميبينمت!

بكهيون با چشمايع اشكي به در نگاه كرد و بغضش شكست و دادي از درد كشيد!انتظار نداشت اينقدر بد شانس باشه كه از الفايه تقديرش باردار بشه و هيت هم بشه تو اين دوره!

بك:لعنتتتتت بهت عوضييييي!

تقريبا يه هفته از رفته چانيول پيشه لوهان ميگذشت و امروز قرار بود واسه ناهار بيان خونه خانوم پارك!
و بعد از اونم دوباره برگردن خونشون!بكهيون اون ٣ روز هيتو به سختي گذرونده بود و خانومه پارك هم كم
كمكش نكرده بود!
بكهيون بعد از ٣ روز از اتاقش خارج شده بود و با فهميدنه اين كه اصلا واسه اون پسره لعنتي ارزشي
نداره!
تصميم گرفته بود خودشو كنار بكششه و بزاره اونا خوشبخت بشن!
و اين نااميدي با شنيدنه صحبت كردنه خانوم پارك و اقايه بيون بيشتر هم شده بود!قشنگ حرف شون رو حفظ كرده بود!

Where is my child?Where stories live. Discover now