پارت ۳۴

845 268 136
                                    

یه کار جدید:

با خروج تهیونگ، رییس نگاهی به جان کرد و با لبخند ادامه داد: من جکسون وانگ هستم ، رییس و مدیر عامل این فروشگاه ، و دوست صمیمی کیم نامجون!

اون عوضی حالش چطوره ؟!
خیلی وقته که ندیدمش!

اون عوضی حالش چطوره ؟! خیلی وقته که ندیدمش!

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

جان لبخند زد و گفت: خوبه ...راستش منم مدت کمیه که باهاش آشنا شدم ، ولی واقعا شخصیت
فوق العاده ای داره .

جکسون دوباره سرشو به نشونه ی تایید تکون داد و پرسید: شما برای چند وقت به اینکار نیاز دارید؟!

جان کمی سکوت کرد و بعد گفت: نمیدونم ، ولی فکر نمیکنم بیشتر از سه ماه باشه ....

و با عجله ادامه داد: متاسفم که اینجوری باعث زحمتتون میشم!

رییس جوان با لبخند سرشو تکون داد و در حالیکه برگه ی قرارداد و به جان میداد ادامه داد: اصلا زحمتی نیست ، من به خاطر نامجون هر کاری میکنم !

بعد از امضای قرارداد، رو به جان کرد و بهش گفت: به مجموعه ی ما خوش اومدید....
ما هر روز از ساعت ۹ صبح تا ۸ شب کار میکنیم، اما چون شما شرایط خاصی دارید میتونید از ۹ صبح تا ۲ عصر بمونید و بعد از اون آزاد هستید!

جان با قدرشناسی تشکر کرد و به دنبال این حرف از جاش بلند شد تا برای شروع کار جدیدش به بخش صندوقداری بره که در طبقه ی اول قرار داشت !

آقای جکسون تماسی با طبقه ی اول گرفت و گفت: به کیم تهیونگ بگید بره دم آسانسور و آقای شیائو رو به بخش ۳ ببره !

بعد رو به جان کرد و گفت: موفق باشید ...
تهیونگ پسر زرنگیه ، کار چندان سختی ندارید ، فکر میکنم خیلی زود چم و خم کار رو یاد میگیرید!


جان دوباره ازش تشکر کرد و اضافه کرد: لطفا منم  در این مدت درست مثل بقیه ی کارکنا  در نظر بگیرید قربان ، دلم نمیخواد بقیه فکر بدی داشته باشند!

جکسون سرشو تکون داد و با اطمینان ادامه داد: خیالت راحت ....
پس اگه اشکالی نداره باهات غیر رسمی حرف میزنم !

جان با لبخند جواب داد: خیلی هم عالی!

و با تشکر تعظیم کوتاهی کرد و خارج شد !

first love Donde viven las historias. Descúbrelo ahora