Part12 - Navy Blue 🎨

6K 944 755
                                    

Part 12: Navy Blueپارت دوازدهم: سورمه ای

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


Part 12: Navy Blue
پارت دوازدهم: سورمه ای

بار ها این لحظه رو تصور کرده بود، بارها تمرین کرده بود، بارها توی خواب هاش این صحنه رو دیده بود؛ اما الان فرق می‌کرد. حتی نفهمید چه طور خودش رو به راه پله ها رسوند. وقتی چند پله‌ای رو پایین رفت و اون رو مقابل در، درحالیکه با مادام حرف می‌زد دید ناخوداگاه سرجاش خشکش زد. اون واقعا اومده بود؟
اون هزاران بار به خودش گوش زد کرده بود که نباید وقتی اون رو دید، احساساتی بشه اما الان تنها چیزی که می‌شنید صدای قلبش بود و تنها چیزی که می‌دید اون بود.

وقتی نگاه اون هم بالاخره روی خودش زوم شد و بعد از مدت ها بالاخره نگاهش رو روی خودش حس کرد، فرو ریختن چیزی رو توی وجودش احساس کرد.
همچنان همونجا خشکش زده بود. نه تکون می‌خورد و نه نفس می‌کشید. طبق معمول منتظر بود این تصویر خود به خود از تصوراتش پاک بشه اما همه چیز واقعی بود؛ هانس اینجا بود!

وقتی مادام هم رد نگاه هانس رو گرفت و به جونگکوک رسید، آهی کشید و نگاهش رو به تهیونگ و جیمین که پشت سرش ایستاده بودند داد، بعد از مکثی با لبخندی به سمت هانس برگشت و گفت:

- گفتم این خونه بزرگ هست اما نه اونقدر که بتونی پنهانی به اینجا بیای، پس بهتره بری سراغش!

هانس که یک ساعتی می‌شد مهمان مادام بود و می‌خواست فعلا جونگکوک رو نبینه اخم کمرنگی روی پیشونیش نشست، به سختی لبخندی به لب آورد و سرش رو به نشونه‌ی تائید تکون داد.

مادام هم که صلاح می‌دید اونهارو تنها بذاره با اشاره‌ای به هِیدی از اونجا دور شد. جونگکوک که همچنان سر راه‌پله ها ایستاده بود، در جنگ بین بغض و سوزش چشم هاش آخرین پله ها رو هم پایین اومد و با عصبانیت خودش رو به هانس رسوند:

- سنیور جوهانسون مثل اینکه داشتید تشریف می‌بردید!

مقابلش ایستاد و نگاه عصبیش رو بهش دوخت. باورش نمی‌شد بعد از یک سال به این عمارت اومده بود و با این حال نمی‌خواست حتی اون رو ببینه. چند باری پلک زد و بعد با لحن تندی گفت:

COLORS | VKOOK-HOPEMINWhere stories live. Discover now