Part 29: Dim Gray
پارت بیست و نهم: دودیبدون اینکه قصد در زدن داشته باشه، در چوبی نچندان محکمی که مقابلش بود رو هل داد و وارد اتاقی که پر از دود سیگار بود شد. اخمهاش رو کمی توی هم کشید، نگاهی به آنیا که انگار زودتر از اون رسیده بود انداخت و بی هیچ حرفی به سمت میز رفت و کنارش نشست.
هنری که تنها با نگاهش به استقبال جونگکوک اومده بود، سیگارش رو داخل گلس خالی شرابش تکوند و نگاهی به چهرههای مقابلش انداخت. ابرویی بالا انداخت و همونطور که سعی میکرد خیلی چیزهارو از صورتهاشون بخونه، پکی به سیگارش زد و گفت:
- کل دارایی هاتون رو توی قمار باختید؟
جونگکوک که حتی حوصلهی بحث کردن نداشت، تنها نفس عمیقی کشید اما همین کارش هم باعث پشیمونیش شد، تمام این روزها حتی با شنیدن عطر سیگار هم بغض میکرد، اخمهاش رو کمی توی هم برد و یقهی لباسش رو شل کرد.
هنری هم وقتی هیچ جوابی از جانبشون نگرفت، به سمت آنیا برگشت، اون هم اوضاع خوبی نداشت، ابرویی بالا انداخت و کمی جلوتر رفت:
- خب لِیدی! اجازهی شوهرت رو گرفتی که قراره از شهر خارج شی؟
آنیا با شنیدن این حرف کنایه آمیز هنری، اخم غلیظی روی پیشونیش نشست، سر بلند کرد و در حالی که پاش رو روی پای دیگهاش میانداخت به پشتی صندلیش تکیه داد:
- بعدش باید برای کشتن تو از کی اجازه بگیرم؟
هنری خندهی بلندی کرد و کام دیگهای از سیگارش گرفت و تا میخواست حرفی بزنه، جونگکوک از پشت میز بلند شد و به سمتش اومد، بی حوصله سیگار رو از دستش گرفت و روی زمین انداخت و همونطور که با نوک کفشش خاموشش میکرد گفت:
- وقتی من اینجام سیگار نکش!
هنری که کمی جا خورده بود، نگاهی به سر تا پای جونگکوک انداخت و بعد به صندلیش تکیه زد:
- نه بچهای نه سالمند!
با سر اشارهای به آنیا کرد و حرفش رو ادامه داد:
- نکنه مو بلوندی حاملس؟
جونگکوک پاکت سیگار هنری رو از روی میز برداشت و داخل سطل زباله انداخت و بعد از باز کردن پنجره، از روی میزی که کنار دیوار بود، بطری شرابی برداشت:
YOU ARE READING
COLORS | VKOOK-HOPEMIN
Fanfictionرنگ ها🎨 دل بستن به کسی که تمام شهر دلدادهی اون بودند آسون نبود... پسری که با موهای بلند پرکلاغیش یک شبه از میون رویاهاش سر در آورده و حالا تمام هستی رو ازش گرفته بود! دل به کسی بسته بود که میون رنگ ها غلت میخورد، رد بدن برهنهاش رو روی بومهای س...