Part 7

2.5K 320 52
                                    

"جونگین"

با دیدن این صحنه هول کردم و گفتم

جونگین : عاممممم چیزه من میرم

سریع بیرون رفتم ، جیسونگ دنبالم اومد و مدام اسمم رو صدا میزد

جیسونگ : جونگینااا ، جونگیناا ، صبر کن جونگینا

سر جام ایستادم روم رو برگردوندم سمتش و گفتم

جونگین : میخواستم باهم مدرسه بریم ، ببخش اگه مزاحمت شدم

مینهو هیونگ از تو اتاق اومد بیرون ؛ رو به جیسونگ کرد و گفت

مینهو : تو مدرسه میبینمت

بوسه ای از لبای جیسونگ گرفت و بی توجه به من رفت

جیسونگ نگام کرد و گفت

جیسونگ : صبر میکنی آماده شم باهم بریم

سرم رو تکون دادم و گفتم باشه ، از این موضوع شک شده بودم
.
.
.

با جیسونگ شروع کردیم به قدم زدن میخواستیم تا مدرسه رو پیاده بریم

جیسونگ: میشه به بچه ها چیزی نگی

نگاهش پر از ترس بود

جونگین : نمیخوام فضولی کنم ولی باهم قرار میذارین؟

جیسونگ : آره

جونگین : از دیشب که باهم سکس غیر مستقیم کردین؟

جیسونگ : نه از روزی که توی مدرسه اومدم

از حرفش تعجب کردم ، چطوری توی یه روز عاشق هم شدن

جونگین : چطوری عاشق هم شدین؟

جیسونگ : داستانش طولانی ، ولی میشه لطفا به بچه ها چیزی نگی

جونگین : چرا؟؟؟

جیسونگ : به خاطر سونگمین ، تو که میدونی اون گفت عاشق مینهو هیونگه

جونگین : آره درسته ، ولی اون روز که گفت عاشقشه شما قرار می ذاشتین؟

جیسونگ : راستش نه ولی...

جونگین : ولی چی؟؟؟

با خجالت سرش رو پایین انداخت و گفت

جیسونگ : قبلش هم دیگه رو بوسیده بودیم

جونگین : واو پسر تو معرکه ای

جیسونگ : میشه این یه راز پیش خودمون باشه؟

دستم رو دور گردنش انداختم و‌ گفتم

جونگین : معلومه که میشه ، حالا بهتره بدوییم مدرسه دیر شد

شروع کردیم به دوییدن

.
.
.

"هیونجین"

با سونگمین توی کتاب خونه بودیم ، سونگمین غرق در خوندن کتاب رو به روش بود ، دستم رو جلوی صورتش تکون دادم متوجه نشد ، حوصله م سر رفته بود . جونگین و جیسونگ و فلیکس هم هنوز نیومده بودن .

Emotions within °minsung°Where stories live. Discover now